پیشان

معنی کلمه پیشان در لغت نامه دهخدا

پیشان. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) مقابل پایان. پیش پیش. که از آن پیشتر چیزی دیگر نباشد یعنی انتها. ( برهان ). پیش پیش بود. که از آن هیچ چیز پیشتر نباشد. ( جهانگیری ) :
هرچه می بینی که در پایان بود
آن نه در پایان که در پیشان بود.عطار.پیشگاه عشق را پیشان که یافت
پایگاه فقررا پایان که یافت.عطار.ای مرد گرم رو چه روی بیش ازین به پیش
چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.عطار.یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد.عطار.کارسازست او زپیش و پس ولیک
هم ز پیشان هم ز پایان می بسم.عطار.نه کس خبری میدهد از پیشانم
نه یک نفس آگهی است از پایانم.عطار.نه ز اول لحظه ای پیشان بدید
نه ز آخر ذره ای پایان بدید.عطار.گر ز پیشان آب روشن می رود
تیره می گرددچو بر من می رود.عطار.سر او درتافت در پیشان کار
دوستان را درربود از نور نار.عطار.نه کم از یک قطره از پیشانشان
نه کم از یک ذره از پایانشان.عطار.تا به پیشان دیده ره را گام گام
تا به پایان رفته در در، بام بام.عطار.گر به پایان رفت پیشان شد درست
ور به پیشان رفت پایان شد درست.عطار.رو به پیشان بردنش امکان نداشت
زآنکه هیچ این را سر پایان نداشت.عطار.کار از پیشان اگر بگشایدت
هر دمی صد گونه در بگشایدت.عطار.نقطه فقر است پیشان همه
فقر جانسوز است درمان همه.عطار.درین وادی بسی در پیش رفتم
ولی یک ذره از پیشان ندیدم
کنون از پس شدم عمری و لیکن
سر یک موی ازپایان ندیدم.عطار.چون ندارد منتهی پیشان عشق
پس چگونه منتهائی پی برم
ور ز پیشانم بقائی روی نیست
بو که در پایان فنائی پی برم.عطارکه چون خوددان شوی حق دان شوی تو
از آن پس روی در پیشان شوی تو.عطار.نه هرگزهیچکس پیشانش یابد
نه هرگز غایت و پایانش یابد.عطار.ز پیشان گر نظر بر تو نبودی
ز پیش تو سفر بر تو نبودی
ولی چون نور پیشان رهبر تست

معنی کلمه پیشان در فرهنگ معین

(پِ ) (اِ. ) ۱ - پیشِپیش را گویند که از آن پیشتر چیزی نباشد، ازل . ۲ - لیاقت و شایستگی .

معنی کلمه پیشان در فرهنگ عمید

۱. پیش تر از پیش، آغاز، بدایت: یکی اول که پیشانی ندارد / یکی آخر که پایانی ندارد (عطار۱: ۸۷ ).
۲. پیشگاه، پیشخانه.

معنی کلمه پیشان در فرهنگ فارسی

پیشانه، پیشی، آغاز، بدایت، پیشگاه
( اسم ) ۱- پیش پیش که از آن پیشتر چیزی نباشد مقابل پایان : یکی ذاتی که پیشانی نداری همه جانها تویی جانی نداری . ( الهی نامه ۴ ) یکی اول که پیشانی ندارد یکی آخر که پایانی ندارد. ( اسرار نامه . گوهرین . ۲ ) ۱- صدر خانه پیشانه پیشخانه مقابل صف نعال پای ماجان : زیرده پرده میشد تا به پیشان که ممکن نیست کس را بیشتر زان . ( اسرار نامه . اسلامیه ۴٠ معراج پیغمبر صلی الله علیه و آله )

معنی کلمه پیشان در ویکی واژه

پیشِپیش را گویند که از آن پیشتر چیزی نباشد، ازل.
لیاقت و شایستگی.

جملاتی از کاربرد کلمه پیشان

بی ‌عرق یک ‌سجده از پیشانی من‌ گل نکرد می‌کند بر عجز حالم گریه‌ها افتادگی
در آخر با لرزش اسخوان ها پیام عصبی ایجاد شده و به قسمت از مخ که زیر لوب پیشانی قرار دارد فرستاده می شود و مغز آن‌ها را پردازش می کند.
ما را ز تیره بختی ما می‌توان شناخت چون سایه یکقلم خط پیشانی خودیم
جوابش داد کز کسهای شاهم به درگاهش ز پیشان سپاهم
جمله را حق موی پیشانی گرفته می کشد بر صراط المستقیم از مؤمن و گبر و یهود
پیشانی‌ام آخر ز عرق پاک نگردید کز تاب رخت آینه نگداخته بودم
به آزادی هر که فرمان بداد به پیشانی اندرش داغی نهاد
بنفشه پیش سروش در سجودست ازان پیشانی‌اش دایم کبود است
برای پرهیز از این مشکل، از گیره‌های نوع پین دار برای نمونه‌های تخت استفاده می‌کنند؛ در حالی که برای نمونه‌های گرد، یا دو سر آن را رزوه کرده و در گیره پیچ می‌کنند، یا با پیشانی آن را در گیره نگه می‌دارند. نمونه‌های پیشانی دار به فراوانی نمونه‌های دو سر رزوه به کار نمی‌روند زیرا باید از قطعه کلفت‌تر شروع کرده و آن را با ماشین کاری تراشید که در نتیجه هزینه تولید زیاد می‌شود.
دو حفره نامنظم با حجم متغیرند که در ضخامت استخوان پیشانی قرار دارند و توسط یک تیغه استخوانی نازک از هم جدا هستند. چون این تیغه غالباً به یک طرف متمایل است، سینوس‌ها با هم برابر نیستند.
تو بدین چشم مست و پیشانی دل ما بازپس نخواهی داد
پی تسلیم جا دارم به سر چون خط پیشانی که هر حرفش کلیدی شد به قفل چین ابرویم
به وادیی‌که پر افشانده است‌کلفت من زگرد بادیه پیشانی هواست گره