معنی کلمه پیش کشیدن در لغت نامه دهخدا
سران سپه سر کشیدند پیش
که ریزیم در پای تو خون خویش.نظامی. || ریشخند کردن. استهزاء کردن. ( مجموعه مترادفات ص 38 ). || پیش بردن. تقدیم کردن. پیش آوردن. پیشکش کردن :
ولیکن بشرطی که از ملک خویش
کشی هفت ساله مرا دخل پیش.نظامی.به اندازه دسترسهای خویش
کشیدند بسیار گنجینه پیش.نظامی.که چون من کشم دخل یکساله پیش
شهم برنینگیزد از جای خویش.نظامی.نیم جانی که هست پیش کشم
چون بدست من اینقدر باشد.
نبود لایق نثار ولی
کار درویش ما حضر باشد.( از العراضه ).