معنی کلمه پیش بینی در لغت نامه دهخدا
به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند
منجمان سطرلاب آسمان پیمای.فرخی.آنجا که پیش بینی باید موفقی
آنجا که پیشدستی باید مظفری.معروفی بلخی.سلیمان را از حزم و بیداری و احتیاط و هشیاری و پیش بینی برمک عجب آمد و دل بر وی خوش کرد. ( تاریخ برامکه ).
صواب آن شد ز روی پیش بینی
که امروزی درین منظر نشینی.نظامی.مزن بی پیش بینی بر کس انگشت
چنان کان نر کبوترماده را کشت.نظامی.در آن پیش بینی خرد پیشه کرد
که لختی ز چشم بد اندیشه کرد.نظامی.حسابی که فرمود رای بلند
کس از پیش بینی نیابد گزند.نظامی.پیش بینی خرد تا گور بود
و آن صاحبدل به نفخ صور بود.مولوی.|| دانائی. ( آنندراج ).