پیزی
معنی کلمه پیزی در لغت نامه دهخدا

پیزی

معنی کلمه پیزی در لغت نامه دهخدا

پیزی. ( اِ ) دبر. اِست. کون در تداول عوام. مقعد. مغاکچه سرین و سوراخ پائین هر جاندار. نشین :
تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش
قضاست آن کِت وارونه می کند پیزی.قائم مقام ( از انجمن آرا ).- پیزی کسی را جا کردن ؛ کارهای او را که بعلت نادانی یا کاهلی نتواند کرد بجای او کردن.
- کون و پیزی کاری داشتن یا نداشتن ؛ قوه اقدام و هم پشت کار و تعقیب آن کار داشتن یا نداشتن. همت انجام و حوصله اتمام آن داشتن یا نداشتن. عاطل و بیکاره بودن یا نبودن.
|| ( تعبیری مثلی ) شجاعت. دلاوری ؛ رستم صولت و افندی پیزی ؛ با صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی جبان و ترسنده. افندی پیزی ؛ سخت جبان ؛ آنکه بصورت شجاع و دلیر نماید لیکن گاه جنگ بددل و جبان باشد. و از افندی اینجا مراد سربازهای ترکست که بقول اسدی :
که ترکان بصورت پریچهره اند
بجنگ اندرون پاک بی بهره اند.
|| تکمه بواسیر.

معنی کلمه پیزی در فرهنگ معین

(اِ. ) انتهای رودة راست که به مقعد می رسد. ، ~ کاری را نداشتن جرئت یا عرضة انجام دادن کاری را نداشتن .

معنی کلمه پیزی در فرهنگ عمید

مقعد، دبر.

معنی کلمه پیزی در فرهنگ فارسی

مقعد، دبر
( اسم ) ۱- دبر مقعدت کون : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کت وارونه میکند پیزی . ( قائم مقام ) یا پیزی کاری داشتن یا نداشتن . قو. اقدام و پشت کار و تعقیب آنرا داشتن یا نداشتن . یا پیزی کسی را جا کردن . کارهای او را که بعلت نادانی یا کاهلی نتواند کرد بجای او کردن . یا افندی پیزی . آنکه صورتا شجاع و دلیر نماید ولی بهنگام جنگ ترسو باشد ( مراد از افندی ترک است ). یا رستم صولت و افندی پیزی . دارای صورتی حاکی از دلاوری و سیرتی ترسنده.۲- تکم. بواسیر.

معنی کلمه پیزی در دانشنامه عمومی

پیزی (بازیکن فوتبال پرتغالی). لویس میگل هاشم زاده ( پرتغالی: Luís Miguel Afonso Fernandes؛ زادهٔ ۶ اکتبر ۱۹۸۹ ) که عموماً با نام پیزی ( پرتغالی: Pizzi ) شناخته می شود، بازیکن فوتبال اهل پرتغال است.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به براگا، کوویلیا، پاسوس فریرا، اتلتیکو مادرید، دپورتیوو لاکرونیا، بنفیکا و اسپانیول اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.
پیزی (کمون). پیزی ( به فرانسوی: Pizay ) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Montluel واقع شده است.
پیزی ۱۱٫۱۸ کیلومترمربع مساحت و ۷۶۲ نفر جمعیت دارد و ۲۸۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
معنی کلمه پیزی در فرهنگ معین

معنی کلمه پیزی در ویکی واژه

انتهای رودة راست که به مقعد می‌رسد. ؛ ~ کاری را نداشتن جرئت یا عرضة انجام دادن کاری را نداشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه پیزی

گشت‌ ریشش‌ دو موی‌ و پیزی‌ سست مزد او لیک همچو روز نخست
در اندازه زایمان، گاهی وقت‌ها اپیزیوتومی (برش قسمتی از بافت میان واژن و مقعد) انجام می‌گردد تا فضایی که ممکن است کودک از راه آن بیرون بیاید گسترش پیدا کند. مدافعان زایمان طبیعی و زایمان بدون کمک بیان می‌نمایند که این مداخله بیشتر بدون نیاز پزشکی انجام می‌گردد و صدمه قابل توجهی به فرد زایمان می‌رساند.
تو خواه راضی باش ای عزیز، و خواه مباش بلی، قضاست که وارونه می کند پیزی