پیرزال

معنی کلمه پیرزال در لغت نامه دهخدا

پیرزال. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) پیر فرتوت سفیدموی. پیر زر. پیرزن فرتوت .خوزع. ( منتهی الارب ). پیره زال. ( شعوری ) :
این پیرزال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش.ناصرخسرو.ملک الموت من نه مهستی ام
من یکی پیرزال محنتیم.سنائی.او جمیل است و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیرزال.مولوی.اگر پیرزالی و گر پور زال
بدستان نمانی شوی پایمال.سعدی.- پیرزال موسیاه ؛ کنایه از دنیا و روزگار باشد.( انجمن آرا ) :
آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه
بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر.( از انجمن آرا ).

معنی کلمه پیرزال در فرهنگ عمید

پیر فرتوت، پیر سفیدمو. &delta، بیشتر دربارۀ زنان می گویند.

معنی کلمه پیرزال در فرهنگ فارسی

است، پیرفرتوت، پیرسفیدمو، بیشتردرباره زنان
پیر فرتوت سفید موی پیر زر

جملاتی از کاربرد کلمه پیرزال

ذلیل حکم دنیا گشته یی، شرمت نمیآید که با این لاف مردی، پیرزالی کرده تسخیرت؟
دنیا را از دو جهت - یکی متعلق بدان و یکی متعلق به غیر آن - دخترک و پیرزال گویند. اما از جهت اول که معنای حقیقی آن است این که از زمان پیدائی بشر تا زمان ابراهیم خلیل الله(ع) دنیا را دخترک گویند و از آن زمانش تا بعثت پیامبر(ص) میانسالش گویند و از آن پس تا رستاخیز، پیر زالش نامند.
بخت ترا جه‌ان نفریبد به سیم و زر با شوی نوجوان ‌کند عشوه پیرزال