پیرزا

معنی کلمه پیرزا در لغت نامه دهخدا

پیرزا. ( اِخ ) ( ده... ) نیم فرسخ مشرقی قصبه پلی است بفارس. ( فارسنامه ناصری ).
پیرزا. ( ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد. طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی ، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟ || کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید.

معنی کلمه پیرزا در فرهنگ معین

(ص مف . ) ۱ - آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد. ۲ - کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید.

معنی کلمه پیرزا در فرهنگ عمید

۱. آن که از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده.
۲. آن که در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین وچروک مانند پیران داشته باشد.

معنی کلمه پیرزا در فرهنگ فارسی

آنکه ازپدرومادرعلیل بوجود آمده ومانندپیران
نیم فرسخ مشرقی قصبه پلی است بفارس
( صفت ) ۱- آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد : چرا از سرمای کم متالم میشوی?مگر پیر زایی. ۲- کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیدهپوست و زشت بدنیا آید.

معنی کلمه پیرزا در ویکی واژه

آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می‌باشد.
کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید.

جملاتی از کاربرد کلمه پیرزا

طفل هم داند یقین‌کاندر مصاف پور زال پیرزالی را نشاید درع و مغفر داشتن
دلی که بسته این پیرزال جادو نیست همیشه خسته زخم جهان بدخو نیست
اما از جهت دوم که معنای مجازی آن است، به نسبت آغاز کار هر ملتی دخترکش نامند و به مناسبت پایان کارش پیرزال.
کودک چندی هم از آن پیرزال کف ز طمع کرده جواهر خیال
بپرستش که پیرزاده تست بسوی حق در گشاده تست
در قبال آن خصوصیت، ادوارد براون، پیرزاده را راهنمای طریقت، مخزن الاسرار حقیقت و پیر سالکان طریقت خطاب می‌کرد. این آشنایی باعث می‌شود که براون نه تنها از ایران شناخت بیشتری پیدا کند، بلکه پس از آن، بروان از وزارت امور خارجه انگلستان درخواست می‌کند که او را در عضویت خود قرار دهد و با سمت کنسولی در سفارت بریتانیا، برای یک سال، به تهران فرستاده شود.
چنان دست افتد از مردی بحالی که رستم آیدش چون پیرزالی
دبیر و خزانه‌دار دوره وکیلی: علی‌اصغر پیرزاد و علی رحیم‌زاده خویی
اول آدم را که طفل پیرزاد برگرفت از خاک و لطفش شیر داد
چون زال پیرزاده به طفلی و عاقبت در حلق دیو خام چو رستم فکند خام
بره در پیشش آمد پیرزالی عصائی چون الف قدّی چو دالی
هوا گرفته ز باغ وجود، فر جوانی شگفت نیست اگر پیرزاده است شکوفه