پیرا. ( نف مرخم ) صفت فاعلی دائمی از پیراستن. مخفف پیراینده. پیراینده. که پیراید. یعنی کم کننده از چیزی برای زینت. ( غیاث ). صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطه خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را بسترد و باغبان که شاخهای زیادتی را ببرد، برخلاف مشاط که چیزی بیفزاید و آن را آراستن گویند چنانکه شبی ایاز در حالت مستی به امر سلطان محمود زلف خود ببریدعلی الصباح سلطان بخود آمد و بس دلتنگ شد حکیم عنصری به این رباعی سلطان را بر سر عیش آورد : کی عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای بغم نشستن و خاستن است روز طرب و نشاط و می خواستن است کاراستن سرو ز پیراستن است. و این دو را پیرایه و آرایش نیز گویند و هر دو بمعنی امر نیز آید یعنی بپیرا یا بیارای. ( آنندراج ) : برده رضوان بهشت از پی پیوندگری از تو آن فضله که انداخته بستان پیرا.انوری.که تا روشنک را چو روشن چراغ بیارند با باغ پیرای باغ.نظامی.منم سرو پیرای باغ سخن بخدمت کمر بسته چون سرو بن.نظامی.این کلمه را ترکیباتی است چون : آذرپیرا. بستان پیرا. پوست پیرا. پوستین پیرا. چمن پیرا. سروپیرا. کارپیرا ناخن پیرا : آتش بسته گشاید همه کار کارپیرای تو زر بایستی.خاقانی ( دیوان ص 879 ).|| برنده. ( شرفنامه منیری ). || ( فعل امر ) امر از پیراستن. ( برهان ). بپیرای. ( آنندراج ). || ( ن مف مرخم ) ساخته و پرداخته. ( آنندراج ). || ( اِمص ) ساختن و پرداختن و منقح کردن و چیزی را از عیب خالی نمودن. ( برهان ). پیرا. [ پیرْ را ] ( اِخ ) نام موضعی در جزیره لس بس از توابع یونان. مم نن سردار داریوش سوم این موضع را تسخیر کرده. ( ایران باستان ج 2 ص 1281 ). پیرا. [ پیرْ را ] ( اِخ ) نام دختر اپی میته و پاندور، زن دکالیون. رجوع به دکالیون شود.
معنی کلمه پیرا در فرهنگ عمید
۱. = پیراستن ۲. پیراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): بوستان پیرا، پوست پیرا، ناخن پیرا.
معنی کلمه پیرا در فرهنگ فارسی
نام دختر اپی میته و پاندور
معنی کلمه پیرا در دانشنامه عمومی
پیرا ( به اسپانیایی: Piera ) یک شهرستان در اسپانیا است که در کاتالونیا واقع شده است. پیرا ۵۷٫۱۱ کیلومترمربع مساحت و ۱۳٬۶۵۲ نفر جمعیت دارد و ۳۲۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه پیرا
اشنوزنگ، روستایی است از توابع بخش مرکزی و در شهرستان پیرانشهر استان آذربایجان غربی ایران.
چو بشنید کاموس بسیار هوش بپیران سپرد آن زمان چشم و گوش
چو گرگ بیگناه افتاد بیرون همش پیراهن و هم چهره بر خون
دو پیراهن چنان خصم تنش بود که در اسلام یک پیراهنش بود
فهرستی از بازیکنان سرشناس و مشهوری که حداقل ۲۵۰ بار پیراهن تیم آینتراخت برانشوآیگ را به تن کرده و در مسابقات رسمی شرکت کردهاند یا بیشتر از ۵۰ گل برای این باشگاه به ثمر رساندهاند. همچنین نام بازیکنانی که برای تیم ملیشان حداقل یک بازی ملی رسمی یا یک بازی در مسابقات المپیک انجام دادهاند نیز در این فهرست ثبت شدهاست.
و گفت: غریبانرا خدای باشد و پس، فردا به فلان محلت بیای و خانه من نشان خواه و من خفته باشم، مرا بشوی و این پیراهن را کفن کن و بخاک دفن کن. برفتم چنان بود او را بشستم و آن پیراهن را کفن کردم و دفن کردم میخواستم که بازگردم، دامنم بگرفت و گفت اگر مرا ای فتح برحضرت خدای منزلتی بود ترا مکافات کنم برین رنج که دیدی. پس گفت مرد بر آن بمیرد که بر آن زیسته باشد. این بگفت و خاموش شد.
دژاگه فوتبال خود را با هرتابرلین آغاز کرد، سه فصل برای این تیم به میدان رفت و سپس راهی ولفسبورگ شد تا شش فصل با پیراهن این تیم بازی کند.
وی در اولین فصل حضورش در استقلال با توجه به مصدومیتی که داشت فرصت بازی زیادی به دست نیاورد و اولین بازی خود را با پیراهن استقلال در هفته چهاردهم لیگ لیگ بیست و یکم در مقابل مس رفسنجان انجام داد.
دو چیزند سرمایه کامگاری دو ذوقند پیرایه شادمانی
علاوه بر این چهار راه که راههای نفوذ ارگ به اطراف بود، به نظر میرسد راههای دیگری نیز به تدریج بر این تعداد افزوده شده باشد. وجود راهی به بیرون در قسمت جنوبی ارگ در انتهای کوچه تکیه دولت و راه دیگری در سمت غرب در انتهای خیابان در اندرون تا پیش از دهه ۱۲۸۰ ه.ق نیز احتمال دارد اما آنچه از نقشهها مشخص است این راهها نیز ارتباط ارگ را با عرصه پیرامون در این زمان (۱۳۰۹ ه.ق) برقرار میکردهاند.
بگل گفت ای نکویی مایهٔ تو رخ زیبای تو پیرایهٔ تو
اسحاق خان قرایی که حاکم تربت حیدریه بود، پیرامون آن را حصار کشید و کاروانسرایی در آنجا ساخت که بعداً به قلعهای تبدیل شد. در آن زمان تربت حیدریه دهکدهای بیش نبود و ظاهراً شهر در اواخر قرن دوازدهم هجری توسط اسحاق خان بنا گذاشته شدهاست.
گرچه ما با ماه کنعان زیر یک پیراهنیم جا ز شرم عشق در بیت الحزن داریم ما
زین سخن آتش به پیراهن شدم مثل نی هنگامه بستن شدم
به تدبیر پیران کند کارها جوانان برد سوی پیگارها
مایهٔ پیرایهٔ او التفات شاه ماست آن که چرخش چون گدایان بر در مطبخ سراست