پیر شدن

معنی کلمه پیر شدن در لغت نامه دهخدا

پیر شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دیرینه سال گشتن. کلانسال گشتن. شیر شدن موی. ( مجموعه مترادفات ). کافور در محاسن کشیدن. مژگان سفید کردن. ( مجموعه مترادفات ). مشک را کافور کردن. ( مجموعه مترادفات ). کهن سال شدن. بسالخوردگی رسیدن. تقنر. ( منتهی الارب ). تطبیخ. ( منتهی الارب ). عجوز. ( دهار ). شیخ. ( تاج المصادر ). شیخوخة. ( تاج المصادر ). شمط. بلاء. بلی. شیب. شیبة. مشیب. تشییخ. جلالة. تنییب. تبدین. ( از منتهی الارب ) :
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر
تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال.کسائی.چون پیر شدی ز کودکی دست بدار.سعدی.مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود
همچنان طبع فرامش نکند پروازش.سعدی.یارب دعای پیر و جوانت رفیق باد
تا آن زمان که پیر شوی دولتت جوان.سعدی.آدمی پیرچو شد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد.صائب.کفت الناقة کفوفاً؛ پیرشدن ناقه پس سوده و کوتاه گردیدن تمام دندانش از پیری. ( منتهی الارب ). رد قفاً او رد علی قفاً؛ پیر شد. ( منتهی الارب ). فورض ؛ پیر شدن گاو. چهاردندان شدن او. ( مجمل اللغة ). غسو؛ نیک پیر شدن. ( منتهی الارب ).
- پیر شدن دست و جز آن ؛ ترنجیده گشتن پوست تن بمجاورت آب حمام و آب آهک و امثال آن. چین و شکن پدید آمدن در بعضی دستها و پایها بواسطه آب حمام و غیره.

معنی کلمه پیر شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) کلان سال شدن کهن سال گشتن

معنی کلمه پیر شدن در ویکی واژه

invecchiare

جملاتی از کاربرد کلمه پیر شدن

دجّال وشان، نام مسیحا کردند کودک طبعان بوالهوس پیر شدند
اثر پیر شدن قطع هوا و هوس است کار شمشیر در این باب کند پشت دو تا
در غلظت کم (تقریباً ۱۰٪)، اسید نیتریک اغلب برای پیر شدن مصنوعی کاج و افرا استفاده می‌شود. رنگ تولید شده یک طلای خاکستری است و بسیار شبیه چوب‌های بسیار قدیمی موم یا روغن (اتمام چوب) است.
پیر شدن در دم دولت همی محنت ناگاه به من باز خورد
پیری روندی انکارناپذیر است، اما سرعت آن در افراد متفاوت است. نتایج یک تحقیق بین‌المللی نشان می‌دهد که سرعت پیر شدن افراد با یکدیگر تفاوت بسیار زیادی دارد و روند پیری در سنین متفاوت و با سرعت متفاوت آغاز می‌شود.
حال ضعف دل عشاق کسانی دانند که در اندوه جوانی به هوس پیر شدند
عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت