پیدن

معنی کلمه پیدن در لغت نامه دهخدا

پیدن. ( اِخ ) بندر مقدونیه. رجوع به پیدنا و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 913 شود.

معنی کلمه پیدن در فرهنگ فارسی

بندر مقدونیه

جملاتی از کاربرد کلمه پیدن

بسمل ناز تو گر بال کشد وحشت کو جوهر آینه هرگز به تپیدن نرسید
تا ستون می ساخت بازوی تپیدن می شکست نا توانیهای دل زور کمان ما نداشت
گهی که بر منت از مرحمت نظر باشد طپیدن دل ریشم زیاده تر باشد
مخور از دور باش ای محفل‌آرا بر دماغ ما که ما را از حریمش دل تپیدن دور می‌سازد
چه از طپیدن دلها که اندر و بسته ست چنان شدست که نتواند او گرفت قرار
چو اشک، آن کس که می‌چیند گلِ عیش از تپیدن‌ها بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدن‌ها
غبارم را تپیدن دارد از ذوق فنا غافل همان خاکم اگر آرام‌ گیرد اضطراب من
سزای توست تپیدن به خاک و خون صائب نگفتمت پی آن ترک کج کلاه مرو؟
دیده از وضع مکرر خون خود را می خورد ورنه دل در هر تپیدن عالم دیگر شود
تپیدن دل عشاق محوکسوت آه است به حال شورش دریا زبان موج‌ گواه است