معنی کلمه پیدا در لغت نامه دهخدا
گزندتو پیدا گزند منست
دل دردمند تو بند منست.فردوسی.شب تار و شمشیر و گرد سپاه
ستاره نه پیدا نه تابنده ماه.فردوسی.شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.فردوسی.خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید.فردوسی.نه خاکست پیدا نه دریا نه کوه
ز بس تیغداران توران گروه.فردوسی.چنین است کردار گردان سپهر
نه نامهربانیش پیدا نه مهر.فردوسی.که اویست پروردگار پدر
وزویست پیدا بگیتی هنر.فردوسی.فریدون نه پیداست اندر جهان
همان ایرج و تور و سلم از جهان.فردوسی.جهان گشت چون روی زنگی سیاه
نه خورشید پیدا نه پروین نه ماه.فردوسی.بگشتند یکهفته گرد اندرش
بجایی ندیدند پیدا درش.فردوسی.ز آواز اسپان و گرد سپاه
نه خورشید پیدا نه تابنده ماه.فردوسی.بدژ چون خبر شد که آمد سپاه
جهان نیست پیدا ز گرد سیاه.فردوسی.نه ز ایران کسی با تو در جنگ یار
نه پیدا بتو دیده شهریار.فردوسی.چو از شاه بشنید زال این سخن
ندید ایچ پیدا سرش را ز بن.فردوسی.ز کوه اندر آمد چو ابر سیاه
نه خورشید پیدا نه تابنده ماه.فردوسی.اثر نعمت و عنایت او
بر همه کس چو بنگری پیداست.فرخی.از جمله میران جهان میر برادی
پیداتر از آن است که در روی نکو خال.فرخی.بر کاخهای او اثر دولت قدیم
پیداترست از آتش بر تیغ کوهسار.فرخی.پیدا بود که گوی ترا تا کجاست قدر
پیدا بود که گوی ترا تا کجا بهاست.فرخی.قصه این خروج دراز است و در تواریخ پیدا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192 ). و آن قصه دراز است و در اخبار خلفا پیدا. ( تاریخ بیهقی ص 28 ). همیشه پیدا و پاینده باد. ( تاریخ بیهقی ص 386 ). بباید نگریست که... مصطفی... را یاران بر چه جمله بود که پس از وفات وی چه کردند... چنانکه در تاریخ و سیر پیدا است. ( تاریخ بیهقی ). بوعلی کوتوال بگفته که از برادر ما آن شغل نیاید و چندان است که رایت ما پیدا آید همگان بندگی را میان بسته پیش آیند. ( تاریخ بیهقی ). تا رستخیز این شریعت ( اسلام ) خواهد بود هرروز قوی تر و پیداتر و بالاتر. ( تاریخ بیهقی )... غزنی دریائی است که غور و ملحق آن پیدا نیست. ( تاریخ بیهقی ).