پی سپردن

معنی کلمه پی سپردن در لغت نامه دهخدا

پی سپردن. [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) پایمال کردن. ( آنندراج ). || رفتن :
چه چاره ست تا این ز من بگذرد
پی ام اختر بد مگر نسپرد.فردوسی.به شخّی که کرگس بدو نگذرد
برو گور و نخچیر پی نسپرد.فردوسی.کافر کشته بهم برنهی و تابه تبت
بسم باره بکافور همی پی سپری.فرخی.

معنی کلمه پی سپردن در فرهنگ معین

( ~. س ِ پَ دَ )(مص م . ) ۱ - پایمال کردن . ۲ - عبور کردن .

معنی کلمه پی سپردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱-پایمال کردنزیر پا گذاشتن . ۲- رفتن عبور کردن : بخشی که کرگس بدون گذرد برو گور و نخچیر پی نسپرد. ( فردوسی ) یا به پی سپردن چیزی را. زیر پا گذاشتن آنرا : و اگر بگذری زین سخن نگذرم سر و تخت و تاجت به پی بسپرم . ( شا. بخ ۱۸۲۴ : ۷ )

معنی کلمه پی سپردن در ویکی واژه

پایمال کردن.
عبور کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه پی سپردن

دریغ آن پی سپردن نرم نرمش دریغ آن سر به جیب از فرط شرمش