پی سپار. [ پ َ / پ ِ س ِ ] ( نف مرکب ) رونده و راهرو. ( برهان ) : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار.ابن یمین.|| ( ن مف مرکب ) پی سپر. لگدکوب و پایمال. ( برهان ).
معنی کلمه پی سپار در فرهنگ معین
(پِ یا پَ. س ِ ) (ص فا. ) رونده ، راهرو.
معنی کلمه پی سپار در فرهنگ عمید
۱. رهسپار، رونده، راهرو، پی سپارنده: باد بهار بین که چو فراش چست خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار (ابن یمین: ۸۳ ). ۲. (صفت مفعولی ) = پاسپار * پی سپار کردن: (مصدر متعدی ) لگدمال کردن، پایمال کردن.
معنی کلمه پی سپار در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- رونده راهرو : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شدن بگه صبرپی سپار. ( این یمین )
معنی کلمه پی سپار در ویکی واژه
رونده، راهرو.
جملاتی از کاربرد کلمه پی سپار
وی شاعری که چون فرس طبع زین کنی شعرات جان سپر، شعرا، پی سپارها
در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار در بحر حیرتم به مه و سال غوطه ور
گر پی سپار عشقی اندیشه ات ز جان چیست آن را که بیم جانست در عشق پی سپر نیست
باد بهار بین که چو فراش چست خاست بر دشت و کوه شد بگه صبح پی سپار
باری پس از گفت و شنودی شگرف پیمان بر آن رفت که این چند روزه او را ببیند و نگارشی درست سفارش که کشت امید ترا بارش باشد، و خسته روان ما را گوارش بگیرد خود ایستادگی ها و کوشش ایشان را در کار توانگران و درویشان و بیگانگان و خویشان دیده و دانی. به خواست بار خدای دویم راه هر که پی سپار آید فرستاده برگ و ساز آسودگی بر کام یاران آماده خواهد شد. همه دانند تو نیز بدان که اگر پای وی در میان نبود و بست و گشاد این داستان او را بر زبان، مرا جاودان کشتی بر خاک می رفت و بختی در آب می زیست. از پای گسسته پی کدام کند آید و دست شکسته بازو کدام بند گشاید.
خسروا ابن یمین در حضرت کیوان محل بر بساط انبساطت شد ز شوخی پی سپار
از ازل چندین همه بعد مسافت تا ابد پی سپار یک قدم از همت مردانه بود