پی درپی

معنی کلمه پی درپی در لغت نامه دهخدا

پی درپی. [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] ( ق مرکب ) پیاپی. یکی پس دیگری. متواتر. علی الاتصال. ( آنندراج ). مسلسل. دَمادَم. متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی. پشت سر یکدیگر :
چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.نظامی.مکافاءة، کفاء؛ پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط؛ پی درپی افتادن موی. امتعاط؛ پی درپی افتادن پشم. امتعال ؛ پی درپی آبستن شدن زن. ( منتهی الارب ). تساقط؛ پی درپی افتادن. دبل ؛ پی درپی زدن بر کسی عصا را. ( منتهی الارب ). هلب ؛ پی درپی آوردن اسب رفتار را. ( منتهی الارب ). تکلح ؛پی درپی درخشیدن برق. استرعال ؛ پی درپی رفتن گوسفند. || دُمادم :
دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.کمال اسماعیل.

معنی کلمه پی درپی در فرهنگ معین

(پِ دَ پِ ) (ق مر. ) پیاپی ، متوالی ، یکی پس از دیگری .

معنی کلمه پی درپی در فرهنگ عمید

پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری.

معنی کلمه پی درپی در فرهنگ فارسی

۱- پیاپی متوالی متواتر یکی پس از دیگری: و در اثنای راه حکام و داروغگان ولایات و کلانتران . لوس و احشام از اطراف پی در پی میرسیدند. ۲- دما دم پشت سر دیگری : دو راهرو که براهی روند در یک سمت عجب نباشد اگر اوفتند پی در پی . ( کمال اسماعیل )

معنی کلمه پی درپی در ویکی واژه

پیاپی، متوالی، یکی پس از دیگ

جملاتی از کاربرد کلمه پی درپی

در کامل پیرامن حوادث سال دویست و هشتاد و پنج آمده است که: در این سال، در بصره بادی وزیدن گرفت زرد، سپس سبز شد و پس از آن سیاه، بعد از آن باران پی درپی آمد و تگرگی بارید که هر دانه اش صد و پنجاه درم وزن داشت.
با آن که پدر ما حضرت آدم (ع) پس از آنکه گفتندش: «اسکن انت و زوجک الجنه » با دست یازیدن به گناهی، از آن جا رانده شد، چگونه ما را امید است که با این همه گناهان پی درپی و لغزش ها متعدد، بدانجا شویم؟
به دل کز وی غم آبادی است ویران کشید از غمزه پی درپی سپاهم
نگردانم دل از مهرت به کاوش های پی درپی به طر آزمون یک چند کیش خود جفا گردان