پی بردن. [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) واقف گشتن. آگاه شدن. اطلاع یافتن. آگاهی یافتن. اطلاع حاصل کردن. دریافتن. دانستن. یافتن. راه بردن. سراغ چیزی یافتن. بحقیقت چیزی رسیدن. ( آنندراج ). نشان یافتن. فهمیدن. بو بردن. ( فرهنگ نظام ). کشف کردن. مطلع شدن : مرد درین راه تنگ پی نبرد گرنه خرد را دلیل و یار کند.ناصرخسرو.پی بگمانت نبرده هرچه یقین است ره بیقینت نیافت هرچه گمانست.مسعودسعد.ره رفته تا خط رقم از اول خطر پی برده تا سرادق اعلی هم از علا.خاقانی.بر سر گنج آن شود کو پی بتاریکی برد مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن.خاقانی.چنان کرد آفرینش را به آغاز که پی بردن نداند کس بدان راز.نظامی.چو اندیشه زین پرده درنگذرد پس پرده راز پی چون برد.نظامی.از آن قصه هریک دمی میشمرد بفرهنگ دانا کسی پی نبرد.نظامی.بنشناخت از یکدگر بازشان نه پی برد بر پرده رازشان.نظامی.بگوید جملگی با جان و با دل اگر تو پی بری این راز مشکل.عطار.اگر در بند این رازی بکلی پی ببر از خود که نتوانی پی این راز پی بردن بآسانی.عطار.چون شناختی کسی را که بر وی پی نبردی. ( مجالس سعدی ). ولی اهل صورت کجا پی برند که ارباب معنی بملکی درند.سعدی.خر جماع آدمی پی برده بود.مولوی.نسبتی گر هست مخفی از خرد هست بی چون وخرد کی پی برد.مولوی.مردمش چون مردمک دیدن خرد در بزرگی مردمک کس پی نبرد.مولوی.نقد حال خویش را گر پی بریم هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم.مولوی.در هزاران لقمه یک خاشاک خرد چون درآمد حس زنده پی ببرد.مولوی.تو مگو آن مدح را من کی خرم از طمع کی گوید او من پی برم.مولوی.لبش می بوسم و درمیکشم می به آب زندگانی برده ام پی.حافظ.در بیابان هوا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی بمهمات بریم.حافظ.فریادی زد که بعضی از همراهانش بکیفیت حادثه پی بردند. ( حبیب السیر ج 3 جزوه 4 ص 324 ).
معنی کلمه پی بردن در فرهنگ معین
( ~. بُ دَ ) (مص ل . ) آگاه گشتن ، اطلاع یافتن .
معنی کلمه پی بردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پی بردن بچیزی . واقف شدن بدان آگاه گشتن اطلاع یافتن دریافتن : در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی ? ره بپرسیم مگر پی بمهمات بریم . ( حافظ ) ۲-نشان یافتن از : لبش می بوسم و در می کشم می به آب زندگانی برده ام پی . ( حافظ )
معنی کلمه پی بردن در ویکی واژه
constatare آگاه گشتن، اطلاع یافتن.
جملاتی از کاربرد کلمه پی بردن
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ شما را در ابراهیم و قوم او که بر ملت او بودند، پی بردنی نیکوست. لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ آن کس را از شما که از خدا ترسد و روز رستاخیز وَ مَنْ یَتَوَلَّ و هر که برگردد. فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۶). اللَّه اوست آن بینیاز ستوده.
لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
هر که نزدیک تو مدح آرد آزرده شود از پی بردن آن زر که باشد به جوال
تاریخ نوشتن روهینگیا به الفبای عربی به ۲۰۰ سال پیش بر میگردد. البته که متون ادبی زیادی به این زبان موجود نیست. در طول استعمار بریتانیا بین سالهای ۱۸۲۶ و ۱۹۴۸، بیشتر مکاتبات به زبانهای انگلیسی و اردو انجام میشد. از زمان استقلال، زبان برمهای زبان مکاتبات شد. از دههٔ ۱۹۶۰ به این سو، پیران و بزرگان مردم روهینگیا به نیاز به الفبای استاندارد و مناسب برای نوشتار زبان خویش پی بردند.
صبر ازو صعب و تسلی مشکل خاصه وقتی که پی بردن دل
پی میبرند بآن پی بردن بسزا، أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشانند که گرویدهاند بنامه خویش، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ هر که کافر گردد بآن فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ایشانند که زیان کارانند و نومیدان.
و در خبرست از مصطفی ، که روز قیامت بنده نومیذ مانده باشد از مفلسی کردار و مایهٔ خود اللّه تعالی ویرا گوید رهی من! فلان دانشمند در فلان محله شناختی؟ فلان عارف شناختی؟ و وی آنجا حاضر نباشد، گوید شناختم. گوید: کی رو تو را بوی بخشیدم پس که بشانخت نسبت میپیوندد، و سبب نجات میگردد، به مهردوستان وی و گرفتن سیرت ایشان و پی بردن باحسان بایشان اولیتر. وارپس درمانی و مقصرانی بدوستی طریقت و معاملات ایشان و بایستی ان رتا بایشان رساند، که مصطفی حکم کرد، در اندک پرسیدند از وی که مردی قومی را دوست دارد، اما بکردار ایشان نمی رسد. گفت: المرء مع من احب مرد با اوست که ویرا دارد القصه.
شهادتگاه ما را کار هرکس نیست پی بردن که چون نقش نگین از زخم ما خونی نمیآید
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ شما را به ابراهیم پی بردنی نیکو است وَ الَّذِینَ مَعَهُ و ایشان که بر ملت او بودند و با او بودند. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ آن گه که قوم خویش را گفتند: إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ ما بیزاریم از شما. وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و از آنچه شما میپرستید فرود از اللَّه. کَفَرْنا بِکُمْ کافریم بشما وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً و پدید آمدن میان ما و میان شما دشمنی و بژومندی همیشه حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ تا بگروید باللّه خدای یگانه. إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ مگر در آن یک سخن که پدر را گفت: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ که ترا آمرزش خواهم. وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ و بدست من ترا از خدای هیچیز نیست، اگر نیامرزد من هیچیز نتوانم. رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا خداوندا ما پشت بتو باز کردیم، وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا و بدل و کردار با تو گشتیم.
در هشت سالگی به قصد زندگی با مادرش به پاریس رفت و شروع به طراحی و کاریکاتور در کتابهای مدرسهاش کرد. خانوادهاش سریعاً به استعداد او در طراحی و نقاشی پی بردند، یکی از دوستان پدرش به نام رنه پرینستو گاهگاهی به صورت غیررسمی به او درسهایی میداد. بعضی از نقاشیهای اولیهٔ او از اسبها است که تخصص پرینستو محسوب میشد.
جملهٔ ترکان ز شوق ابروی و مژگان او نیک پی بردند اگر تیر و کمان برداشتند