پوشیده

معنی کلمه پوشیده در لغت نامه دهخدا

پوشیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) بتن کرده. ملبس شده. مغطی. ملبس. بالباس. مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. ( حدود العالم ).
زمین گاه پوشیده زو گه برهنه
شجر زو گهی مفلس وگه توانگر.ناصرخسرو.پوشیده کسی بینی فردای قیامت
کامروز برهنه است و برو عاریتی نیست.سعدی.شکوفه گاه شکفته است و گاه خوشیده
درخت گاه برهنه است و گاه پوشیده.( گلستان ).عزیزان پوشیده از چشم خلق
نه زنارداران پوشیده دلق.سعدی.محن ؛ پوشیده و کهنه ساختن جامه را. ( منتهی الارب ). || مستور. مکسوف. محجوب. مطرفسة. مطنفسة. گرفته. مستغمده : السماء مطنفسة مطرفسة؛ ای مستغمدة فی السحاب ؛ پوشیده از ابر. ( منتهی الارب ). || مستوره ؛ روی پوشیده :
مرا شاد دل شد ز پیوند اوی
بویژه ز پوشیده فرزند اوی.فردوسی.به پیران قفچاق پوشیده گفت
که زن روی پوشیده به در نهفت.نظامی.متدهّم ؛ پوشیده و فرا گرفته شده. ( منتهی الارب ). || چیزی بر چیزی فروافکنده. پنهان. در چیزی نهفته. مدفون :
اجل چون دام کرده گیر پوشیده بخاک اندر
صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه.کسائی.ز زر کاخ و گنجش تهی کرد پاک
برآورد پوشیده ها از مغاک.اسدی ( گرشاسبنامه ).دفن ؛ پوشیده و پنهان کردن در خاک. دسع؛ پوشیده شدن رگ در گوشت. ادفان ؛ پوشیده و پنهان کردن کسی را.اجتنان ؛ پوشیده شدن. استجنان ؛ پوشیده گردیدن. تلجف ؛ پوشیده و ناپدید شدن چاه. ( منتهی الارب ). || مخفی. مختفی. مخبوّ. نهفته. نهان. پنهان. خفیه. عارج. مقابل آشکارا. ناپیدا. نامحسوس. ناپایدار. نامعلوم. نامشهود. لایری. غیر مرئی. بنهفته. خفی. خفا. خافی. خافیة. همس. غیب. سرّ. خفوة. ( منتهی الارب ) :
سری را کجا مغز جوشیده نیست
برو بر چنان کار پوشیده نیست.فردوسی.برآورد پوشیده راز از نهفت
همه پیش سالار ترکان بگفت.فردوسی.که خراد برزین بر شهریار
سخنهای پوشیده کرد آشکار.فردوسی.نه نیکوست نزد یکی سرفراز
که پوشیده دارید زینگونه راز.فردوسی.

معنی کلمه پوشیده در فرهنگ معین

(دِ ) (ص . ) ۱ - جامه به بر کرده . ۲ - مستور، محجوب . ۳ - پنهان ، نهفته .

معنی کلمه پوشیده در فرهنگ عمید

۱. نهفته، پنهان: درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲: ۳۱۲ ).
۲. درپرده.
۳. دربرشده.
* پوشیده داشتن: (مصدر متعدی ) پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن.

معنی کلمه پوشیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ( صفت )جامه ببر کردهملبس شده . ۲- مستورمحجوب.۳-پنهاننهفته.۴-مخفیانه بطور خفا.۵-( صفت )پوشانیدننهان کرده . ۶- مشکل مبهم .۷- ( اسم ) خلعت . ۸- دام صیاد.۹- دخترزنپردگی مستوره . ۱٠- ( صفت )مسقف آسمانه دار .۱۱- آهسته یواش.یا پوشیده بودن.۱-جامه در برداشتن. ۲-مستور بود مقابل برهنه بودن . ۲- آشکارا نبودن مخفی بودن .

معنی کلمه پوشیده در ویکی واژه

جامه به بر کرده.
مستور، محجوب.
پنهان، نهفته.

جملاتی از کاربرد کلمه پوشیده

راز ما صافی‌دلان پوشیده نتوان یافتن هرچه دارد خانهٔ آیینه بیرون در است
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ سخن ایشان اندهگن مدارد ترا، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۶) که آنچه میگویند بر ما پوشیده نیست، میدانیم آنچه نهان میدارند و آنچه آشکارا میدارند.
عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند آب حیوان در میان تیرگی نوشیده‌اند
ازو باغبان داشت پوشیده چشم چه از پاس شرم و چه از بیم خشم
بپوشیده لباس فرودینی بیفکنده لباس ماه آذر
خوان‌ها بر سر نسیم و کاس‌ها بر کف صبا با طبق پوشی که پوشیده‌ست جز از اهل خوان
یکی زن بود پوشیده کفن را چو شه زاده بدید از دور زن را