معنی کلمه پوشش در لغت نامه دهخدا
از اویم خور و پوشش و سیم و زر
از او یافتم جنبش و پای و پر.فردوسی.بتوران همی رفت چون بیهشان
مگر یابد از شاه جائی نشان...
خورش گور و پوشش هم از چرم گور
گیا خورد گاهی و گاه آب شور.فردوسی.بخسرو چنین گفت پس رهنمای
که این نیست شاها بپوشش بپای.فردوسی.بخورد و بپوشش بپاکی گرای
بدین دار فرمان یزدان بپای.فردوسی.بدو ایمنی یابد و خوردنی
همان پوشش نغز و گستردنی.فردوسی.برهنه چو زاید زمادر کسی
نباید که نازد بپوشش بسی.فردوسی.بگنجور گفتیم تا هر که چیز
ندارد دهد پوشش و خورد نیز.فردوسی.پرستنده و پوشش و خوردنی
ز چیزی که بایست گستردنی.فردوسی.پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و برشتن نهادند روی
بکوشش از آن پوشش آمد بجای
بگستردنی بدهم او رهنمای.فردوسی.بزیر زمین در، چه گوهر چه سنگ
کزو خورد و پوشش نیاید بچنگ.فردوسی.تو گفتی زمین کوه آهن شده ست
همان پوشش چرخ جوشن شده ست.فردوسی.چو رفتندو دیدند پیر و جوان
بدانگونه بر، پوشش پهلوان
بماندند از آنکار هر کس شگفت
دل هر کس اندیشه ای برگرفت.فردوسی.چو روزی بر آمد نبودش زوار
نه خورد و نه پوشش نه انده گسار.فردوسی.خور و خواب و آرامتان از منست
همان پوشش و کامتان از منست.فردوسی.ز برگ گیا پوشش ، از تخم خورد
بر آسوده از بزم و روز نبرد.فردوسی.زره کرد پوشش بجای حریر
ببازی کمان خواست با گرز و تیر.فردوسی.زمین بستر و پوشش از آسمان