پوشان
جملاتی از کاربرد کلمه پوشان
بپوشان دیده از خود، در حریم وصل محرم شو که با دریا یکی گردد حباب از چشم پوشاندن
گل کرشمه بخندد چو چشم بازکنی بهار عشوه بریزد چو رخ بپوشانی
شب بپوشانم رویِ تو چو یک کدبانو صبح برچینم جایِ تو چو یک خدمتگر
شاباش زهی نوری بر کوری هر کوری زان پس که بر آرد سر کور وی نپوشاند
شبیخون دارا درآمد ز راه ز پولادپوشان زمین شد سیاه
سبز پوشان را تو محرم آمدی لاجرم سر سبز عالم آمدی
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا؟
چند پوشی دلق دام زرق را دلق پوشان را کنون زنار ده
از میدان رضا میدان موافقت زاید. قوله تعالی: «فاقض ما انت قاض». موافقت استقبال حکمست بدل گشاده. رضا پس از پیدا شدن حکم است، و موافقت پیش از پیدا شدن آن. و موافقت بسه چیز است: برخاستن اختیار بنده از میان، و درست بدیدن عنایت مولی، و بریدن مهر از تحکم خویش و از دو گیتی. و نشان برخاستن اختیار بسه چیزست: یکی در بلا و عافیت یکسان بودن، و بعطا و منع برابر بودن، و بزندگانی و مرگ مساوی بودن. و نشان بدیدن عنایت مولی بسه چیزست: یکی آن که در دل وی شادی نهند که غمها بشوید، و نوری بخشند که علایق بسترد، و قربی دهند که تفرق ببرد. و نشان بریدن مهر از خود و از دو جهان بسه چیز است: یکی آن که حاجتهای وی با یکی افتد، و هیچ حجاب نماند در دل که ویرا بپوشاند، و امانی در دل وی راه نیابد. هر که در حکم بر بیم آرمیده است صابرست، و هر که در حکم بر امید آرمیده است راضیست؛ و هر که در حکم بر مهر آرمیده است موافقتست.
زاهد سالوس می پوشاند از خوبان نظر گر کسی را دیده باشد، کی کند کاری چنین