معنی کلمه پوزشگر در لغت نامه دهخدا پوزشگر. [ زِگ َ ] ( ص مرکب ) شفیع. عذرخواه. خواهشگر : چو بشنید پرویز پوزشگران برانگیخت از هر سویی ، مهتران بنزد پدر تا ببخشد گناه نبرد دم و گوش اسپ سیاه.فردوسی.گه گرفتن بت صد هزار کودک و مردبدو شدندی فریادخواه و پوزشگر.فرخی.
جملاتی از کاربرد کلمه پوزشگر به پوزشگری نزد مهتر بپوی زروی ادب پاسخ او را بگوی بتابید ازو شوی از دین بری ز بانو نپذیرفت پوزشگری زبیغوله سوی تو باز آرمش به پوزشگری با نیاز آرمش زمین بوسید و پیش ر ام استاد پس از پوزشگری عرض سپه داد