معنی کلمه پور در لغت نامه دهخدا
نه چون پور میر خراسان که او
عطا را نشسته بود کردگار.رودکی.سوی میسره گرد بستور بود
زریر سپهدار را پور بود.دقیقی ( از شاهنامه ).بیامد همانگاه بستور شیر
نبرده کیان زاده پور زریر.دقیقی ( از شاهنامه ).پدرزنده و پور جویای گاه
از این خام تر نیز کاری مخواه.فردوسی.ندیدند جز پور طهماس زو
که فرّ کیان داشت فرهنگ گو.فردوسی.چنین گفت من پور اسفندیار
سر راستان بهمن نامدار.فردوسی.که نزدیک ما پور شاه آمده ست
پر از کینه و رزمخواه آمده ست.فردوسی.بخندید با رستم اسفندیار
چنین گفت کای پور سام سوار.فردوسی.که چون بودتان کار با پور سام
بدیدن به است ، ار به آواز و نام.فردوسی.بفرمود تا در میان پور طوس
بگردد به هر جای با بوق وکوس.فردوسی.منم پور نوذر جهان شهریار
ز تخم فریدون منم یادگار.فردوسی.سه پور فریدون سه داماد اوی
نخوردند می جز که بر یاد اوی.فردوسی.گروهی که بایست کردند گرد
بر شاه شد پور او یزدگرد.فردوسی.ببابک چنین گفت از آن پس جوان
که من پور ساسانم ای پهلوان.فردوسی.بیاورد پور سیاوخش را
جوان خردمند جان بخش را.فردوسی.کنون هفت سال است تا پور تو
بمانده ست نزدیک دستور تو.فردوسی.چو پور سیاوش شنیدش پیام
منم پیشرو گفت بهرام نام.فردوسی.همان نیز پور سپهبد چه کرد
از ایران و توران برآورد گرد.فردوسی.ترا نوز پورا گه رزم نیست
چه سازم که هنگامه بزم نیست.فردوسی.مرا جز بدو نیست امروز جنگ
من و گرز و میدان پور پشنگ.فردوسی.تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.فردوسی.منم پور گودرز کشوادگان
سر سرکشان گیو از آزادگان.