پهنی

معنی کلمه پهنی در لغت نامه دهخدا

پهنی. [ پ َ ] ( حامص ) مقابل درازی. عرض و پهنا داشتن. پهن بودن. || عرض و پهنا.

معنی کلمه پهنی در فرهنگ معین

(پَ ) (حامص . ) ۱ - وسعت ، گشادگی . ۲ - عرض ، پهنا. مق درازی ، طول .

معنی کلمه پهنی در فرهنگ فارسی

۱-وسعت گشادگی فراخا. ۲- عرض پهنا مقابل درازی طول : بپهنی شدی چهره را پهن ساز درازیش کردی جبین را دراز. ( نظامی )
مقابل درازی عرض

معنی کلمه پهنی در ویکی واژه

وسعت، گشادگی.
عرض، پهنا. مق درازی، طول.

جملاتی از کاربرد کلمه پهنی

از خود به در شو شوریده‌سر شو صحرای پهنی‌ست شوریدگی‌ها
از بلندی و ز پهنی و درشتی که نمود راست گفتی که : نه شیرست هیونیست کلان
در این نوع آتشفشان، ماگما از یک نقطه خارج می‌شود و به‌صورت مخروط‌های پهنی که دارای شیب دامنه‌ای بسیار کم هستند، در سطح زمین ظاهر می‌شود. این نوع آتشفشان دارای ماگمای رقیق بوده و فقط از نوع ماگمای خالص است و شبیه آتشفشان نوع هاوایی می‌باشد.
دو پهنیش چون آب نرم است و روشن دو پهلوش ناخوش چو سوزنده آتش
به پهنی شدی چهره را پهن ساز درازیش کردی جبین را دراز
استخوان ران درازترین استخوان بدن است. سر برجسته آن در گودی نیم‌لگن فرو می‌رود و در آن می‌چرخد، سر دیگر آن دو برجستگی و یک شیار دارد. در مقابل شیار، استخوان کوچک پهنی به نام کشکک جای دارد. استخوان‌های ساق، شامل درشت‌نی و نازک‌نی است. درشت‌نی از بالا با ران و از پایین با استخوان‌های مچ پا مفصل می‌شود. استخوان درشت نی در انتهای خود به قوزک داخلی پا ختم می‌شود. نازک‌نی از بالا به درشت‌نی تکیه می‌کند و از پایین، قوزک خارجی را می‌سازد.
نام او حسین بن حسن است و ملقب است به افطس یا ابن افطس. افطس به معنای کسی است که بینی پهنی دارد. به گفته فخرالدین طریحی، حسن بن علی را افطس می‌خواندند چرا که دارای بینی پهنی بوده‌است. به همین خاطر او را ابن‌افطس (فرزند پهن بینی) می‌خواندند.
ای سه گز خاک و پهنی تو گزی چار خم در دکان رنگرزی