پهنه

معنی کلمه پهنه در لغت نامه دهخدا

پهنه. [ پ َ هََ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) پَهَن. شیری که بسبب مهربانی بسیار در پستان مادر طغیان کند. ( برهان ). رجوع به پَهَن شود.
پهنه. [ پ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) فسحت. عرصه. عرض. ( برهان ). ساحت. میدان. ( جهانگیری ) ( برهان ) :
جرم هلال چرخ برین سبز پهنه چیست
مانا ز سم اسب تو بر وی نشان رسید.کمال اسماعیل.- پهنه کارزار ؛ میدان جنگ.
پهنه. [ پ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مقابل گوی. طبطاب. راکت ( در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد برسانند. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). کفچه بود که بدان گوی بازند و آن را طبطاب خوانند و غازیان نیز دارند. چون کفچه باشد که بدو گوی بازی کنند به گوی خود و غازیان بیشتر دارند. بتازی طبطاب خوانندش. ( فرهنگ اوبهی ) ( فرهنگ اسدی ) :
بدان امید که روزی بدست شاه افتد
چو پهنه گهرآگین شده ست هفتورنگ.فرخی.گاهست که یکباره به کشمیر خرامیم
از دست بتان پهنه کنیم از سر بت گوی.فرخی.هنر نماید چندانکه چشم خیره شود
بتیر و نیزه و زوبین و پهنه و چوگان.فرخی.ز دستهاهاشان پهنه ز پایها چوگان
ز گرد سرها گوی اینت شاه و اینت جلال.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 217 ).سپید عارض معشوق زیر زلف بود
چو پشت پهنه سیمین برزده بدخان.فرخی.بنات النعش چون طبطاب سیمین
نهاده دسته زیر و پهنه از بر.لبیبی.هر چند در میان دو گویم : زمین و چرخ
لیک این دو گوی را به یک اندیشه پهنه ام.سنائی.سر اندر راه ملکی نه که هر ساعت همی باشی
تو همچون گوی سرگردان و ره چون پهنه بی پهنا.سنائی.|| پهنی ران آدمی و حیوانات دیگر از جانب درون و آن را بعربی قطن خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ). قطن. صاحب ذخیره خوارزمشاهی در علاج حرقة البول گوید: رگ باسلیق فرمایند زدو اگر مانعی نباشد بر پهنه که بتازی قطن گویند حجامت فرمایند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). درد کمرگاه باشد...و فروسو تا پهنه که آن را بتازی القطن گویند... فرودآید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اختلاج قضیب و تمدد اوعیه منی از آماسی گرم ، رگ زدن و بر پهنه حجامت کردن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). استفراغ بفصد و باسهال و حجامت بر پهنه و روی ران. دیوچه افکندن بر پهنه. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رگ اکحل و باسلیق و صافن زدن بر پهنه ، وروی ران حجامت کردن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و علاج بروفق که آفتی از وی تولد نکند آن است که رگ باسلیق میزنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روی ران حجامت میکنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عدد مهره ها ( مهره های گردن و پشت ) سی مهره است و پنج بخش است. یک بخش مهره های گردن است و عدد آن هفت است. دوم مهره های پشت است و عدد آن دوازده است و سوم مهره های کمرگاه است و بتازی آنجایگاه را قطن گویند و حقو گویند و عدد آن پنج است و به مرو پهنه گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || چوبی مخروطی تراشیده که اطفال ریسمان بر آن پیچندو نوعی بر زمین اندازند که تا دیرباز میگردد. ( برهان ). فرموک. ( شرفنامه ). گردنای. ( شرفنامه ).

معنی کلمه پهنه در فرهنگ معین

(پَ نِ ) (اِ. ) ۱ - ساحت ، میدان . ۲ - وسعت . ۳ - نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است .

معنی کلمه پهنه در فرهنگ عمید

۱. پهنا، گشادگی، وسعت.
۲. عرصه، میدان.
۳. [قدیمی] نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند: نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی: لغت نامه: پهنه باختن ).

معنی کلمه پهنه در فرهنگ فارسی

پهنا، گستردگی، وسعت، عرصه، میدان، نوعی چوگان
( اسم ) شیری که بسبب مهربانی بسیار در پستان مادر طغیان کند.
مقابل گوی راکت

معنی کلمه پهنه در ویکی واژه

ساحت، میدان.
وسعت.
نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است.

جملاتی از کاربرد کلمه پهنه

ای خوشا پهنه مصاف و نبرد که در آنجا شود شناخته مرد
تنگ میدانی است با جولان سردار ای شگفت گر ز پهنه نه فلک هفتاد میدان پروری
بیش از صدها مقاله و چند کتاب در پهنه ی سکسوالیته، دین و سیاست از او منتشر شده است.
در میان پهنه‌های شرق ایران بزرگ شامل آسبادهای خراسان جنوبی، رضوی و سیستان که از فناوری آسباد بهره می‌بردند خراسان جنوبی از اهمیت خاصی برخوردار است و همین اهمیت موجب شده که مطابق آخرین شناسایی‌های انجام شده این استان با ۲۵۹ باب آسباد موجود بیشترین تعداد آسباد را در سطح کشور داشته باشد.
معادن سنگ آهن استان کرمانشاه در پهنه شهرستان سنقر و کلیایی قرار دارند.
سپهدار کفر اندر آمد به دشت به هرسوی آن سوی پهنه، یکسر بگشت
پی کن به پهنه ی هوس ای دل رکاب عیش حالی که وصل و هجر عنان بر عنان رسید
زکار جوان چون بپرداخت شاه خروش آمد از پهنه ی رزمگاه
به خونش همه پهنه آلوده کرد تنش با تک باره فرسوده کرد
چو شد نیزه ها خرد و افکار مرد براهیم از پهنه انگیخت، گرد
پهنه جود تو را پیک خرد پی سپر گشته و نابرده پی عاقبتش بر کران
از جنوب تا شمال کبک کمی بیش از ۱۷ درجه عرض جغرافیایی و پهنه شرقی -غربی در حدود ۲۲ درجه طول جغرافیایی قرار دارد.
من مرد رامش نیستم زی پهنه رزمم گرای عیش زنان درباز هان طیش یلان برساز هی
احمد تفضّلی (زادهٔ ۱۶ آذر ۱۳۱۶ در اصفهان – درگذشتهٔ ۲۴ دی ۱۳۷۵ در تهران) زبان‌شناس، ایران‌شناس، پژوهشگر، مترجم و متخصص زبان پارسیگ، پارتی و استاد زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران بود. وی عضو شورای علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از سال ۱۳۶۶ و معاون علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سال ۱۳۷۰ بود. تفضلی در زمینهٔ زبان‌های ایرانی میانه به‌ویژه پارسیگ و پارتی، در پهنهٔ بین‌المللی یکی از معدود صاحب‌نظران به‌شمار می‌آمد.
همه همعنان بر به یاران شاه بتازید در پهنه ی رزمگاه
ایرانیان از این پیل‌های الکتریکی جریان برق تولید می‌کردند و از آن برای آبکاری اشیاء زینتی سود می‌جستند. اما در پهنه دریانوردی ایرانیان از این اختراع جهت آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن و تخریب آن‌ها استفاده می‌کردند.