پهند. [ پ َ هََ ] ( اِ ) دامی باشد که بدان آهو گیرند. ( برهان ). تله : چون نهاد او پهند را نیکو قید شد در پهند او آهو.رودکی.
معنی کلمه پهند در فرهنگ معین
(پَ هَ ) (اِ. ) دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله .
معنی کلمه پهند در فرهنگ عمید
۱. دام، تله: چون نهاد او پهند را نیکو / قید شد در پهند او آهو (رودکی: ۵۴۶ ). ۲. دامی که با آن جانوران را صید کنند.
معنی کلمه پهند در فرهنگ فارسی
دام، تله، دامی که با آن جانوران راصیدکنند ( اسم )دامی باشد که بدان آهو گیرندتله : چون نهاد او پهند را نیکو قید شد در پهند او آهو . ( رودکی )
معنی کلمه پهند در ویکی واژه
دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله.
جملاتی از کاربرد کلمه پهند
براو بر به ناگه سواری گذشت که تازان همی آمد از پهندشت
محیط یک جهان معنی شدیم امروز در عالم صدای کوس نوبت میزند کوه پهند ما
سپیدی زنافش پدیدار گشت بتابید نورش در آن پهندشت
درآن تیره شب اندران پهندشت سواران پراکنده شد هفت و هشت
کمان کشیده بدل بستی ار که ره چه عجب که ابروان تو هر یک حریف صد سپهند
چه گیسوان مسلسل بدور روی نگار عجب مدار که سلطان عشق را سپهند
چگویم که از غم درآن پهندشت به آل نبی آن زمان چون گذشت
قوم ایرانی اَلانان را معمولاً نوادگان ارسیها میدانند. ارسیها را معمولاً ساکنان و تشکیلدهندگان مملکت پهندشت (یانچای) در استپ اوراسیا میدانند که در تواریخ کهن چین ذکر شدهاست.
درین حال بودم کز آن پهندشت سپاهی به چشمم پدیدار گشت
خروش زه چرخ از آن پهندشت زنه باره ی چرخ گردون گذشت