پهنانه

معنی کلمه پهنانه در لغت نامه دهخدا

پهنانه. [ پ َ ن َ ] ( اِ ) بوزینه.بوزنینه.بوزنه.کپی. حمدونه. قرد. نوعی از میمون بواسطه آنکه رویش پهن است. ( انجمن آرا ). بهنانه. ( برهان ) :
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چینست چون رخسارپهنانه.کسائی.خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس
این بوزغاله ریشک پهنانه منظرک.خاقانی.|| کلیچه روغنی. ( برهان ). نان میده بود که با روغن بپزند و آن را کلیچه خوانند. ( جهانگیری ).

معنی کلمه پهنانه در فرهنگ معین

(پَ نِ ) (اِ. ) ۱ - بوزینه ، میمون . ۲ - کلوچة روغنی .

معنی کلمه پهنانه در فرهنگ عمید

= بوزینه: اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند / که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۰ ).

معنی کلمه پهنانه در ویکی واژه

بوزینه، میمون.
کلوچة روغنی.

جملاتی از کاربرد کلمه پهنانه

اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه