معنی کلمه پنجه کردن در لغت نامه دهخدا
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.سعدی ( گلستان ).سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.سعدی.شاید ای نفس تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمین است.سعدی. || پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن :
نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.نظامی.|| کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد.