پنبه زن

معنی کلمه پنبه زن در لغت نامه دهخدا

پنبه زن. [ پَم ْ ب َ / ب ِ زَ ] ( نف مرکب ) پنبه بز. پنبه وز. بهینه. بهین. حلاّج. ندّاف. ( دهار ) :
آن شنیدی که بود پنبه زنی
مفلس و غلتبانْش خواند زنی.سنائی.

معنی کلمه پنبه زن در فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ص فا. ) کسی که پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شوند.

معنی کلمه پنبه زن در فرهنگ عمید

کسی که پنبه را با کمان می زند که از هم باز شود، حلاج، نداف، پنبه بز، پنبه وز.

معنی کلمه پنبه زن در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه پنبه را با کمان زند تا زواید را بیرون کند و پنبه را برای انباشتن در لحاف و توشک آماده سازد پنبه بز پنبه وز بهین بهینه حلاج نداف .
پنبه وز پنبه بز
پنبه وز، کسی که پنبه راباکمان میزندکه ازهم بازشود

معنی کلمه پنبه زن در ویکی واژه

کسی که پنبه را با کمان می‌زند تا از هم باز شوند.

جملاتی از کاربرد کلمه پنبه زن

همچون کمان پنبه زنان بشکلی است خصم ور خودز آهن است نه مردان شست اوست
لکه های ابر در کوه و دمن پنبه پران از کمان پنبه زن
حوض بین، چون جامه باف آمد زجولاهی باد ابر بین، چون پنبه زن شد بر کمان زمهریر
پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار پنبه زنهار از سر مینای خالی برمدار
قوس از بیم تو در دست کماندار فلک لرز لرزان چو کمانی بکف پنبه زن است
تاکه ببافند رخت بر تن شاخ درخت پنبه زن آسمان پنبه بسیار زد
دروگر است گته کار و کفشگر اسکاف خیاط درزی و الباد و پنبه زن حلاج
از بس بتن تو چشم چون پنبه شده است ماند به کمان پنبه زن قامت تو
نازکدلان این بزم آمادهٔ شکستند از وضع پنبه زنهار مشکن‌کلاه مینا
آن شنیدی که بود پنبه زنی مفلس و قلتبانش خواند زنی