پناه جو
معنی کلمه پناه جو در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه پناه جو
گر گدایی کند عمامه بزرگ از دم او پناه جوید گرگ
و گفت: در همه کارها از سستی عزم حذر کن که دشمن در این وقت بر تو ظفر یابد، و هرگاه که فتور عزم دیدی از خود هیچ آرام مگیر به خدای پناه جوی.
بر درگه دوست راه جویم از هرچه جز او پناه جویم
کرم پناه جوادیکه هست در جنبش جهان و هرچه در او هست خوار و بیمقدار
وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ و هر که روز جنگ پشت خود برگرداند بر دشمن، إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ مگر که برگردد ساز جنگ را أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ یا پناه جوی بقومی هم از مسلمانان، فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ باز گشت و خشم خدای برو، وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ و بازگشتنگاه او دوزخ، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۶) و بد جایگاه که آنست.
پناه جوی شود پیل با مهابت تو چو عنکبوت کند گرد خویش جامه تنی