معنی کلمه پله در لغت نامه دهخدا
پله. [ پ َ ل َ / ل ِ ] ( ص ) سست. نیمه حال.
- پَله مُرده ؛ زنبورِ از سرما فسرده.
و رجوع به پلمرده شود.
پله. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) صورتی از پهل ( پهلوی ). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2184 شود.
پله. [ پ ِ ل ِ ] ( اِخ ) پلئوس. پسر اِآک پادشاه داستانی ایولخس شوی تتیس و پدر آشیل ( اخیلوس ). در قاموس الاعلام ترکی ( ماده پلیوس ) آمده است : پلیوس. نام پدر آشیل ( اخیلوس ) پهلوان مشهور است که در محاصره تروا شرکت جست. اصلاً پسر ایاک پادشاه اگینه بود از روی سهو برادرش را بکشت و به ترک میهن خویش مجبور گشته به حکمران فتیوتید التجا جست و در نتیجه با دختر این حکمران ازدواج کرد. بعدها او را نیز در شکارگاه بقتل رسانید و به ایولخوس عزیمت کرد. زن آکاست پادشاه ایولخوس عاشق وی شد و به روابط نامشروع دعوتش کرد. پلیوس به این امرتن درنداد در نتیجه به تعرض و تجاوز ناموس متهم گشته به امر پادشاه در جنگلی مصلوب شد و به حیله ریسمان را پاره کرد و آکاست را با زوجه ٔوی بقتل رسانید و صاحب تاج و تخت ایولخوس گردید و پس از وفات زن اول با تنیس که یکی از پریان بود ازدواج کرد و از این زناشوئی آخیلؤس ( اشیل ) بوجود آمد.
پله. [ پ ُ ل ِ ] ( اِخ ) ( کوه... ) قله آتش فشانی به ارتفاع 1330 گز مارتینیک که در آتش فشان سال 1902م. شهر سن پیر را ویران کرد.
پله. [ پ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) نام درختی است خودرو که برگش به پنجه آدمی و گلش به ناخن شیر ماند و بیخ گل سیاه و برگ آن نارنجی میشود و در جنگلهای هندوستان بسیار است. ( برهان قاطع بکسر پی هم آمده است ). دهاک. ( غیاث اللغات ). درختی خورد ( خودرو؟ ) که در جنگل هندوستان بسیار بود و به هندی پلاس گویند وگل نارنجی مانند ناخن شیر و بیخ آن گل سیاه بود. گربه بید. بیدموش. بهرامه. بهرامج. شاه بید. گله موش. پنجه گربه. خلاف بلخی. بید طبری. گربه. گربَکو. مشگ بید.زنف. عطفل. و نیز رجوع به بید مشک شود :
گوشت همی سازند از بهر تو
از خس و خار و پله کاندر فلاست.ناصرخسرو.پنجه گشاده گل لعل پله
غرقه بخون ناخن شیر یله. امیرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).بیدمشک و گربه بید و بیدموش و شاه بید و پنجه گربه و خلاف بلخی و بید طبری و مترادفات دیگر آن درخت معروفی است که در ایران بسیار است و همه دیده اند و گل او سرخ و برگش نارنجی نیست و بهرامه ای که شعرا غالباً برای نشان دادن سرخی در شعرهای خود می آورند بی شک درخت دیگری است که گلش سرخ و برگش نارنجی است لکن چنانکه ملاحظه شد اهل لغت این دو کلمه را بهم خلط و مشتبه کرده اند. || فله که شیر حیوان نوزائیده باشد. ( برهان قاطع ). آغوز. شیر حیوان نوزائیده را خوانند که چون بر آتش نهند مانند پنیر تر که آن را دلمه گویند بسته شود و لذیذ باشد و آن را فله و زهک نیز نامند. ( فرهنگ جهانگیری ). || بضاعت قلیل و اندک. ( برهان قاطع ) ( سروری ) :