معنی کلمه پشکم در لغت نامه دهخدا
پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی
چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم.ناصرخسرو.این جنبش بیقرار یک حال
افتاده در این بلند پشکم.ناصرخسرو.بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم.ناصرخسرو.زین کار که کردی برون ز دستی
بر خویشتن ای خر ستون پشکم.ناصرخسرو.یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست
پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی.ناصرخسرو.