پشنگ

معنی کلمه پشنگ در لغت نامه دهخدا

پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) برادرزاده فریدون و پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید دختر فریدون.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام پسرزاده توربن فریدون ، پدر افراسیاب ، شاه توران :
نخواهیم شاه از نژادپشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ.فردوسی.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام داماد طوس سردار ایران.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) نام دیگر شیده پسر افراسیاب است. ( از مجمل التواریخ والقصص ص 49 و 90 ).
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) ( اتابک شمس الدین... ) نام پسر ملک سلغر شاه بن اتابک احمدبن اتابک یوسفشاه بن اتابک شمس الدین الب ارغون بن اتابک هزاراسف بن ابوطاهربن محمدبن علی بن ابوالحسن فضلوئی عم زاده و داماداتابک نورالورد پسر سلیمان شاه بن اتابک احمد. از اتابکان لر بزرگ است. چون اتابک نورالورد با شیخ ابواسحاق اینجو کمک کرده بود امیر مبارزالدین محمدبن غیاث الدین حاجی ( 718 - 765 هَ. ق. ) از ملوک آل مظفر در سال 757 هَ. ق. بسرکوبی او به لرستان رفت و «بعد از تسخیر ملک در اواخر صفر سنةالمذکور ( 757 ) اتابک شمس الدین پشنگ که... حسباً ونسباً مستحق بود بفرماندهی آن دیار مقرر شد و اتابک پشنگ به محاصره آن قلعه [ قلعه ای که اتابک نورالورد در آن تحصن جسته بود ] مشغول شد تا مستخلص گردانیدو اتابک نورالورد را میل کشید. و اتابک پشنگ تا سال 792 هَ. ق. باقی بود.
پشنگ. [ پ َ ش َ ] ( اِخ ) قلعه ای است بحوالی قندهار. ( فرهنگ رشیدی ).

معنی کلمه پشنگ در فرهنگ معین

(پَ شَ ) (اِ. ) ۱ - زنبه ، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند. ۲ - اهرم . ۳ - تیشه .

معنی کلمه پشنگ در فرهنگ عمید

۱. ‹پشنج› آبی که از تکان دادن یک چیز تر به کسی یا جایی پاشیده شود، ترشح آب.
۲. [قدیمی] = زنبه: با دوات و قلم و شعر چه کار است تو را / خیز و بردار تش و دستره و پیل و پشنگ (ابوحنیفۀ اسکافی: شاعران بی دیوان: ۵۹۱ ).
۳. [قدیمی] = اهرم

معنی کلمه پشنگ در فرهنگ فارسی

اتابک شمس الدین بن احمد بن یوسفشاه عم زاده و داماد اتابک نورالورد بن سلیمان شاه ازاتابکان لربزرگ است . امیر مبارز- الدین محمد مظفری درسال ۷۵۷ هجری قمری . پس از سرکوبی اتابک نورالورد پشنگ را بفرماندهی لرستان برگزید و او بمحاصره قلعه ای که نورالورد در آن شخصا اختیار کرده بود پرداخت و آنرا تصرف نمود و چشم نورالورد را میل کشید . پشنگ تا ۷۹۲ هجری قمری اتابک بود.
۱- افشاندن آب و غیره پشنگ . ۲- آب مترشح پشنگ .
قلعه ایست بحوالی قندهار

معنی کلمه پشنگ در فرهنگ اسم ها

اسم: پشنگ (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: pashang) (فارسی: پشنگ) (انگلیسی: pashang)
معنی: نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب

معنی کلمه پشنگ در دانشنامه آزاد فارسی

پَشَنگ (۱)
(یا: پَشَن) در شاهنامه ، پدر منوچهر و شوهر ماه آفرید، دختر فریدون . منوچهر گاهی پورپِشنگ نیز خوانده می شود.

معنی کلمه پشنگ در ویکی واژه

~ نام نخستین از پادشاه تورانی در شاهنامه‌ و اولین کسی است که فرمان حمله گسترده به ایران و زابل را به فرماندهی پسرش افراسیاب صادر کرد. چو بشنید سالار ترکان پشنگ ..... چنان خواست کآید به ایران به جنگ
~ ممکن است به دو عنصر خالص پش-اَنگ تجزیه شود. از بخش نخست آن در زبان‌های رایج هیچ مفهومی حاصل نیست اما بخش دوم آن در بسیاری از کلمات مانند فشنگ، تفنگ، آهنگ، ارژنگ و بسیاری دیگر شنیده می‌شود احتمالا باید عادت، خوی، خصلت صفتی است که در پیشوند واژه می‌آید.
زنبه (ابزار)، تخته‌ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می‌کنند.
اهرم، یک یا دو میله محکم متکی بر یک تکیه‌گاه، برای آسان‌تر کردن انجام بعضی کارها.
تیشه، نوعی ابزار دستی با یک دسته و سر آهنی تخت و تیز که در بنایی، نجاری، سنگ‌تراشی به کار می‌رود.
توصیفی برای بخش نخست یعنی «پش» وجود ندارد اما بخش دوم افعال غیر ارادی مانند خوی، عادت یا خودکار و اتوماتیک است. پشنگ احتمال بسیار زیاد سریع و چابک بودن است.

جملاتی از کاربرد کلمه پشنگ

پیش او چون میش و مور و پشه باشد پیش پیل خصم روز جنگ او باشد اگر پور پشنگ
پشنگ آن زمان شاه توران بدی ز پور فریدون که تور آن بدی
گروهی ز تاتار باشد پشنگ که بودند به امیدیان پیش جنگ
برفت از لب رود نزد پشنگ زبان پر ز گفتار و کوتاه چنگ
بدان مثابه که ایران از او خرابی یافت نیافت از ستم بیور اسب و پور پشنگ
نبیره فریدن و پور پشنگ به آورد با او مرا نیست ننگ
زاده ی ترکند و بمیدان جنگ پیرو جوان، پیر و پورپشنگ
لشکر دولت سلجوقش بسپرد به کام از خط باغ ارم تا چمن پور پشنگ
نبیره فریدون و پور پشنگ همی راه جوید ازین خاره سنگ
من همان رستم دلی هستم که دیدی بارها خویش را در جنگ بر پور پشنگی می زدم