پشمی

معنی کلمه پشمی در لغت نامه دهخدا

پشمی. [پ َ ] ( ص نسبی ) منسوب به پشم. از پشم : جامه پشمی.

معنی کلمه پشمی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب بپشم پشمین از پشم : جوراب پشمی .

جملاتی از کاربرد کلمه پشمی

میان صوفی پشمینه پوش و زاهد خشک تفاوتی است که در خار پشت و سنجاب است
کنون که لقمه جوین است و خرقه پشمین است به من ازین چه رسید و، مرا از آن چه گشاد!
فقر بر من از خسیسی چون گدایان پینه نیست رقعه حاجت ندارد خرقه پشمینه‌ام
در سال ۲۰۱۶ گوگل به مناسبت ۱۵۰مین سالگرد تولد این صنعتگر پیشگام و هنرمند با تغییر گوگل دودل یاد او و شاهکارهای پشمی او را گرامی داشت.
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟ که خون چون نافه ام از خرقه پشمینه می بارد
نان و حلوا چیست؟ این اعمال تو جبهٔ پشمین، ردا و شال تو
صوفی صوف مرا در حق پشمین شلوار رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود
از هزار آهو یکی راناف مشکین داده اند صوفی صافی نگردد هرکه شد پشمینه پوش
رفیق آخر روی عریان ز عالم اگر اطلس اگر پشمینه داری
بادند حاسدان تو آبی صفت همه پشمین لباس و زرتن رخسار و قار دل
توپچه محل تجمع خارها، گل‌ها، ساقه‌های جانبی و جوانه‌ها است. در مرکز توپچه دو یا چند خار به همراه مقدار کمی الیاف پشمی به چشم می‌خورد. توپچه‌ها عموماً با رنگ متفاوتشان نسبت به تنه کاکتوس قابل تشخیص‌اند.
پس طلاقش داد و آمد در خروش گشت او بار دگر پشمینه پوش