معنی کلمه پشماگند در لغت نامه دهخدا
کفش عیسی مدوز از اطلس
خر او را مساز پشم آگند.سنائی.تا چنو خر ز بهر پشماکند
ببرد گاو لوت نقل و شراب.سوزنی.سیه گلیم خری ژنده جل و پشماکند
که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو.سوزنی.هم سگان را قلاده زرین است
هم خران را خز است پشماگند.خاقانی.که بجان آمدم ز محنت و رنج
داغ بیطار و بار پشم آکند.سعدی.بردعی ؛ پشماکندفروش. ( تفلیسی ). || پالان الاغ. ( برهان قاطع ). پالان چهارپایان.