پستانی
جملاتی از کاربرد کلمه پستانی
خوردم ز مادران سخن هر یک شیری دگر ز دیگر پستانی
دایه ی صبح را به تربیتش می کند آفتاب، پستانی
عقلِ دوراندیش بر ما راهِ روزی بسته است ورنه هر انگشت پستانی است طفلِ شیر را
به لمس پیرزن ماند حضور ناکسان کاول وضو باطل کند و آخر ندارد نار پستانی
چو حکم پرورش از پیشگاه لطف تو یافت صدف نمود به در یتیم پستانی
بفرق صعوه کند چنگ باز، شانه کشی بکام بره کند ناب شیر پستانی
طفل را هر سر انگشت بود پستانی روزی بیخبران دست و دهان می باشد
و او تا سر پستانی بتو دست یابد، حرام خواهد بود
چو دست نار پستانی بگیرد به پیش نار بستانش بمیرد
راغ دیبائی پر از نقش است و گیتی نقش بند ابر پستانی پر از شیر است و بستان شیرخوار