پس آب

معنی کلمه پس آب در لغت نامه دهخدا

( پس آب ) پس آب. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) مقابل سرآب ، آب دوم که از انگور فشرده یا گوشت پخته و غیر آن گیرند که آنرا مزه و قوتی یا بوئی کم مانده باشد: پس آب گلاب.

معنی کلمه پس آب در فرهنگ معین

( پس آب ) (پَ ) (اِمر. ) ۱ - آب پس مانده ، آبی که از تبخیر یا تقطیر چیزی می گیرند. ۲ - چایی که چند بار آب جوش را در آن ببندند و چای کم رنگ و بی مزه ای به دست آورند.

معنی کلمه پس آب در فرهنگ عمید

( پس آب ) ۱. آب پس مانده.
۲. مایعی که پس از تخمیر یا تقطیر چیزی در ظرف باقی بماند.
۳. چای که چند دفعه آب جوش روی آن بریزند و دفعۀ آخر که در فنجان بریزند کم رنگ و بی طعم باشد.

معنی کلمه پس آب در فرهنگ فارسی

( پس آب ) ( اسم ) آب دوم که از انگور و میوه و گل و مانند آن گیرند طعم و مزه و بوی آن از آب اول کمتر است مقابل سر آب : پس آب گلاب .
مقابل سراب آب دوم که از انگور فشرده یا گوشت پخته و غیر آن گیرند که آنرا مزه یا بوئی یا قوتی کم مانده باشد

معنی کلمه پس آب در فرهنگستان زبان و ادب

{treated wastewater} [مهندسی محیط زیست و انرژی] فاضلابی که یک یا چند فرایند تصفیۀ فیزیکی یا شیمیایی یا زیستی بر روی آن صورت گرفته است تا خطرات بهداشتی بالقوۀ آن کاهش یابد متـ . فاضلاب تصفیه شده

معنی کلمه پس آب در ویکی واژه

آب پس مانده، آبی که از تبخیر یا تقطیر چیزی می‌گیرند.
چایی که چند بار آب جوش را در آن ببندند و چای کم رنگ و بی مزه‌ای به دست آورند.

جملاتی از کاربرد کلمه پس آب

هر که صحبت کند یا منی از وی جدا شود در خواب یا در بیداری، غسل بر وی واجب شود و فریضه وی آن است که همه تن بشوید و آب به اصل مویها رساند و نیت رفع جنابت کند و اما سنت آن است که اول بسم الله بگوید و سه بار دست بشوید و هرجا که از تن وی نجس بود پاک بشود و آنگاه وضو، چنان که گفتیم با همه سنتها بکند و پای شستن تاخیر کند تا از غسل فارغ شود، پس آب سه بار بر جانب راست ریزد و سه بار بر جانب چپ و سه بار بر سر، و هر جا که دست به وی رسد بمالد و جایها که بر هم نشسته باشد، جهد کند تا آب به وی رسد که این فریضه باشد و دست از عورت نگاه دارد.
نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله بر آرد صورت شود مجدر
تا پس آبان بود همی مه آذر تا پس تشرین رسد همی مه کانون
نهاد آن بوق بر سوراخ خیکش بر او می ریخت پس آبی ز دیگش
ای دل چو در این جویی پس آب چه می‌جویی تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد
رفتم پس آبشخورم رو گو پس آبشخورش
به شهر ظرش چون به دریا رسید پس آباد و خرّم یکی شهر دید
دگر آمد پس از این سیر افلاک همی نار و هوا، پس آب و پس خاک
پس آب در چشم آورد. گفت: بارخدایا! بگیر ایشان را گرفتنی عظیم.
از خاک ترابی که کنی آب حیات پس آب حیات را مریزان در خاک