پریشیده

معنی کلمه پریشیده در لغت نامه دهخدا

پریشیده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پراشیده. پریشان شده. متفرق گشته. متفرق ساخته. پراکنده شده :
گفت بر پرنیان ریشیده
طبل عطار شد پریشیده.عنصری.پریشیده عقل و پراگنده هوش
ز قول نصیحت گر آکنده گوش.سعدی ( بوستان ). || افشانده. برباد داده :
برون آمد از خیمه و زان دو زلف
بنفشه پریشیده بر نسترن.( از لغت نامه ٔاسدی ).من عاشق آن ترک پریزاد که او را
هم جعد پریشیده و هم زلف خمیده ست.معزی.

معنی کلمه پریشیده در فرهنگ معین

(پَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - پریشان شده . ۲ - برباد داده .

معنی کلمه پریشیده در فرهنگ عمید

۱. پریشان شده، آشفته: پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱: ۱۰۳ ).
۲. پراکنده.

معنی کلمه پریشیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱-پریشان شده متفرق شده پراگنده شده . ۲- بر باد داده افشانده .

معنی کلمه پریشیده در فرهنگستان زبان و ادب

{perturbed} [علوم جَوّ] حالت سامانه ای که دچار پریشیدگی شده باشد

معنی کلمه پریشیده در ویکی واژه

پریشان شده.
برباد داده.

جملاتی از کاربرد کلمه پریشیده

خیری به مرغزار پراکنده زر ناب سنبل به جویبار پریشیده مشک چین
با طره شوریده با زلف پریشیده با لعل لب میگون با جام شراب آمد
برون آمداز خیمه و از دو زلف بنفشه پریشیده بر نسترن
می نه بینی که شد از شرم رخش آب چو اشک این گهرها که پریشیده بدامان من است
تو زنهار از پرده بیرون میا پریشیده مو چهره پر خون میا
دریده گریبان ز تیمار شوی خراشیده روی و پریشیده موی
با زلف پریشیده چه اندیشه کنی باز کش گاه سرافکنده کنی گه بفرازی
چنانکه زلف پریشیده تو بر رخسار میان شک و یقین امتیاز برخیزد
آشفته و ژولیده سرگشته و شوریده پیچان و پریشیده بر یکدگر افتاده است
پریشیده گسیویش از انقلاب ز گلبرگ رخساره اش رفته آب