پریده

معنی کلمه پریده در لغت نامه دهخدا

پریده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پروازکرده. طیران کرده. || تبخیرشده. متصاعدشده. || زائل شده. نابودشده.
- رنگ پریده ؛ رنگ باخته. رنگ رفته. کم رنگ شده.
پریده. [پ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) پرشده. مملو. ممتلی. انباشته.

معنی کلمه پریده در فرهنگ معین

(پَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - پرواز کرده . ۲ - بخار شده . ۳ - نابود شده .

معنی کلمه پریده در فرهنگ عمید

۱. پروازکرده.
۲. به هوارفته.
پُرشده، انباشته.

معنی کلمه پریده در فرهنگ فارسی

( اسم ) پر شده انباشته مملو .

معنی کلمه پریده در ویکی واژه

پرواز کرده.
بخار شده.
نابود شده.

جملاتی از کاربرد کلمه پریده

دیده حرص ترا بال پریده نشکست این همه نعمت الوان که بر این نه خوان است
رنگ پریده ام چو ز شرم رخت گداخت شبنم شد و به عارض گلبرگ تر نشست
بیدل تأملی که چه دارد بهار وهم رنگ پریده است به تصویر ما نقاب
در قفس، برخ من مبند؛ آن مرغم، که فصل گل، ز گلستان پریده آمده ام!
رنگ پریده‌ای هست فرصت کمین وحشت پرواز مقصد ما زین بال و پر مجویید
در بیضه پر مرغ بروید، برون تر آی کت پر دهد، کزان به بلندی پریده‌اند
گر مرغ روحم محتشم از باغ روی تو دل برندارد از چمن تن پریده باد
ز سردمهری آن گل چو برگ‌های خزان رخ شکسته و رنگ پریده‌ای دارم
هیهات «کلّا إنَّها کلمةٌ هو قائلُها» یعنی «از برگشتن بجز نامی بر زبانشان نخواهد گذشت» «و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» یعنی «و در قفایشان برزخی است که در آنجا گرفتار خواهند بود تا روز قیامت» پس فرمودند که «خود را چنان تصور کنید که به روزگار ایشان نشسته اید و از ساغری که ایشان خورده اند کشیده اید ایام حیاتتان سر آمد، و پیک اجل از در درآمد، در خوابگاه گور تنها خوابیده، و آن منزل هولناک را دیده، و چگونه خواهد بود حال شما چون آن روز را معاینه ببینید و هنگام برآمدن از قبر را مشاهده نمائید؟ مردگان را ببینید از قبر سر برآورده و رازها از پرده به درافتاده و شما را به موقف حضور پادشاه جلیل می برند و در آن وقت، دلها را می بینی که گویا از خوف از سینه ها پریده، و پرده های مردمان را بینی دریده، عیوب ایشان ظاهر گشته، و هر کسی به جزای عمل خود گرفتار شده و وصیت می کنم شما را که دست بردارید از دنیائی که او خواهی نخواهی از شما دست برخواهد داشت و بدنهای شما را کهنه و پوسیده خواهد کرد» و آنچه را که آن حضرت فرمودند چیزی است مشاهد و محسوس هر که چشم داشته باشد، چه جای آنکه عقل داشته باشد، می بیند که هر کس چه از شاه و گدا، و چه از نیک و بد و ذلیل و عزیز و غنی و بی چیز، اگر چند روزی در دنیا زیست و به قدر قوه اساسی چند هنوز هیچ یک را به نحوی که خواهش اوست سرانجام ننموده در میان می گذارد و وداع باز پسین می نماید و دیگران در میان آن می افتد و همه را پراکنده می سازند.
پریده از غم تو همچو کهربا رنگم تو ای بهار به سیر خزان نمی آیی