پرگوئی

معنی کلمه پرگوئی در لغت نامه دهخدا

پرگوئی. [ پ ُ ] ( حامص مرکب ) هَذرَمَه. درازنفسی. پرچانگی. روده درازی. پررودگی. وراجی. بسیارگویی. پرحرفی رجوع به پرگفتن شود.
- پرگوئی کردن ؛ پرگفتن. بسیارگفتن. اکثار. اطناب کردن. زنخ زدن. پرچانگی کردن. روده درازی کردن. اذراع در کلام. تذرع در کلام. اِسهاب. درازنفسی کردن. پررودگی کردن. وراجی کردن. بسیارگفتن. پرحرفی کردن.
- امثال :
پرگوئی به قرآن خوش است .

معنی کلمه پرگوئی در فرهنگ فارسی

دراز نفسی پر چانگی

جملاتی از کاربرد کلمه پرگوئی

گستاخی و پرگوئی تا چند کنی ای فیض بگذر تو از این وادی تن ده به شکیبائی
باری اگرت پای این کار و تاب این بار نه، موبد و دیگر یاران آماده اند و در پهنه پرگوئی و کم شنوی دوش بر دوش وی ایستاده، در پس و پیش بدار و از راست و چپ بر گمار، که به گفت و گزارش رام آرند، و به زاری و زر نه زور و آزار این کار دشوار گذر انجام گیرد، شعر:
دوم کم گوی تا گردی سلامت که پرگوئی بسی دارد ملامت
چو ایشان کشته شو عطار کم گو که پرگوئی ز میدان کم برد گوی