پرکنی

معنی کلمه پرکنی در فرهنگستان زبان و ادب

{defeathering} [علوم و فنّاوری غذا] کندن پرهای لاشۀ پرندگان گوشتی

جملاتی از کاربرد کلمه پرکنی

خم دهی حرص را به صلت پشت پرکنی آز را ببذل شکم
دامنم پرکنی از آنچه کنی کیسه ابلهان از آن خالی
راست کردند این خران سوگند تو پرکنی زینها کنون بی‌شک جحیم
ندرد انجمن یأس ما شراب دگر هم از شکست مگرپرکنیم مینا را
ناگشته تهی معده به خوان ننشینی زان پیش که معده پرکنی برخیزی
ز جوش لاله ‌رخان پرکنید آغوشم به قدر حوصله هر زخم‌، مرهمی دارد