پرکم

معنی کلمه پرکم در لغت نامه دهخدا

پرکم. [ پ َ ک َ ] ( ص مرکب ) ناچیزشده و از کار افتاده و بیکار گشته. ( جهانگیری ). بیکار و از کار افتاده. ( رشیدی ). ناچیزشده و از کار رفته و بیکار افتاده. ( برهان ) :
مورکه پر یافت نه پرکم بود
پر زدنش ز آنسوی عالم بود.امیرخسرو.ای دانه تو داده مرا هردم دم
یک مرغ بدام تو چو من پرکم کم
چون زلف تو خویش را ببندم کم کم
در حلق دلم همی شود مدغم غم.؟ ( از جهانگیری ).

معنی کلمه پرکم در فرهنگ معین

(پَ کَ ) (ص . )بی کار و ناچیز و از کار - افتاده .

معنی کلمه پرکم در فرهنگ عمید

۱. بیکار، بیکاره.
۲. ازکارافتاده، ناچیزشده.

معنی کلمه پرکم در فرهنگ فارسی

( صفت ) بیکار و ناچیز و از کار افتاده : ( مور که پریافت نه پر کم بود پر زدنش ز آن سوی عالم بود. ) ( امیر خسرو )

معنی کلمه پرکم در ویکی واژه

بی کار و ناچیز و از کار - افتاده.

جملاتی از کاربرد کلمه پرکم

مگر تیر نگاهش ساخت پرکم که گردد گرد چشمش غمزه هر دم
تو پرکم دیده خود را درون این قفس یک ره به پرواز آی تا خود را همای پرفشان بینی
پرواز شوق امروز محمل‌کش تپش نیست در بیضه‌ام جنون داشت بی‌بال و پرکمینی