پرکرده. [ پ ُ ک َ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) مملو. انباشته. ممتلی : وزان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پرکرده از آب سرد.فردوسی.ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده بد باژ و ساو.فردوسی.گشاد آن در گنج پرکرده جم بداد او سپه را دو ساله درم.فردوسی.- کار پرکرده ؛ کاری که مراراً کرده باشند : گفت پر کرد شهریار این کار کار پرکرده کی بود دشوار.نظامی.
معنی کلمه پرکرده در فرهنگ عمید
انباشته، مملو.
معنی کلمه پرکرده در فرهنگ فارسی
( اسم ) انباشته ممتلی . یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده .
جملاتی از کاربرد کلمه پرکرده
وه چه مولود که پرکرده جهانرا ز شعف وه چه مولود که از مرتبت و جاه و شرف
ماشینکاری به روش تخلیه الکتریکی که به فرسایش جرقهای نیز موسوم است یک روش براده برداری غیر سنتی است که در بین دو الکترود به نامهای ابزار و قطعه کار که در فاصلهٔ معین و کنترل شدهای از یکدیگر قراردارند و فضای بین آنها را سیالی به نام دی الکتریک پرکردهاست، در نزدیکترین پیک مخالف بین ابزار و قطعه کار، جرقه الکتریکی تولید میشود و براده برداری صورت میگیرد.
از پسرش و پسر از مادرش دستآورد دیگری داشتند؟ دوشادوش هم وارد آشپزخانه شدند. داخل آشپزخانه را بوی نان تازه پرکرده
نیارد کرد عقلت وصف اینجا که پرکرده است او هر نقش اینجا
خرابات تعین بر حبابت خندهها دارد سبو بر دوش اوهامی هوا پرکرده آوندت
تا مهر رخش از چه افق جلوه نماید گوش همه پرکرده صدای لب بامی
آغاز و افتتاح این خبر به حدیثی کنیم از اخبار خوش آثار سرور و مهتر و بهتر عالم و آدم، رسول ثقلین، آفتاب کونین، رحمت عالم، فخر بنی آدم، آنکه پیش از آنکه آفتاب وجودش از مشرق آب وگِل برآید، آثار نورش چون صبح، عالم را از نور پرکرده بود. چنانکه می آورندکه قحطی افتاده بود درمکه پیش از این،کافران به نزدیک عبدالمطلب آمدندکه آخر تدبیر این چیست؟کسی بایستی که حلقهٔ در رحمت بجنبانیدی و بر در قضا تقاضاکردی که آتش قحط، دود از خلق برآورد، هم اکنون نه حیوان ماند و نه نبات، هم اکنون نفی شود خطهٔ اثبات. عبدالمطلب گفت: مرا باری نه بر آسمان آبروی است و نه در زمین، اما نوری بود در پیشانی من از عدن عدنان آمده بر ناف عبد مناف،گذرکرده، آن را به ودیعت به عبدالله دادند. عبدالله به امانت به ایمنه سرپد. اکنون آن نور به عالم ظهور آمده است. او را بیارید تا به حرمت او از خدا باران خواهیم، باشدکه به دولت او کاری برآرید.
داده از یکدانه ارزن گفت نحن الزارعون نعمت هستی او پرکرده جان نیستی