پرکاری

معنی کلمه پرکاری در لغت نامه دهخدا

پرکاری. [ پ ُ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی آنکه پرکار است. مقابل کم کاری.

معنی کلمه پرکاری در فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی آنکه پرکار است مقابل کم کاری .

جملاتی از کاربرد کلمه پرکاری

در زمان سادگی گشتی به پرکاری تمام تا در این ایام خط مشکین چها خواهی شدن
از دست من اگر چه نجسته است هیچ کار پرکاری تو کرد مرا هیچکاره ای
چشم پرکاری که من دیدم ازان وحشی غزال می زند بر هم دو عالم را به یک مژگان زدن
بخشی از پرکاری پسیانی به دلیل بازی او در نقش‌های مکمل، همکاری با طیف متنوعی از سینماگران، بدون ملاک‌های ایدئولوژیک، و چهره منعطفی بود که می‌توانست قالب‌های گوناگون به خود بگیرد.
به می‌خوردن مگر هر دم ز مجلس می‌رود بیرون که پی پرکاری امشب در آن رفتار می‌فهمم
بیماری به ناهنجاری در بدن گفته می‌شود که به علت ناراحتی، اختلال عملکردی یا تنش دربیمار یا سایر افراد مرتبط با او ایجاد می‌گردد. البته باید میان بیماری و سایر حالت‌ها پزشکی مانند خستگی، ضعف، کسالت و اندوه تفاوت گذاشت. عامل ایجاد بیماری می‌تواند بیرونی (مانند باکتری، انگل، تغذیه ناکافی و…) یا درونی (مانند پرکاری تیروئید، دیابت و …) باشد.
درین گلزار، پرکاری بود گل که پرگارش بود منقار بلبل
ز پرکاری نظر می پوشد از عشاق سودایی دکان داری است در جوش خریداران دکان بستن
او در کنار نگارش مقالات فراوان سیاسی و اقتصادی در روزنامه‌ها و نشریات گوناگون، در زمینه ادبیات نیز نویسنده پرکاری بود و ۲۶ داستان بلند، ۲ اپرا، شش نمایشنامه و نزدیک به صد داستان کوتاه، و بیش از هزار نمایشنامه رادیویی نوشته‌است. یکی از داستان‌هایی که نوشت تکیه‌گاه خورشید نام داشت.
پرکاری گلوتامات یا نوراپینفرین نیز برخی دیگر از فرضیه‌های مطرح شده هستند.
تو عاشق دیده و من عاشق معشوق نادیده مرا آغاز کار است و ترا انجام پرکاری
هلاک شوخ پرکاری که صلحش گره در گوشه ابروی جنگ است
ز ابرو صد گره انداختی در رشته کارم زپرکاری نکردی فکر کارم، این چنین باشد!
ز پرکاری بود غارتگر جان رکاب زین او چون چشم خوبان