پرورنده. [ پ َرْ وَرَ دَ / دِ ] ( نف ) پروردگار. پرورش دهنده. پروراننده. مربی. رب . تربیت کننده. مؤدِب. معلم : تو با آفرینش بسنده نه ای مشو تیز چون پرورنده نه ای.فردوسی.هر که از پرورنده رنج ندید در جهان جز غم و شکنج ندید.اوحدی.پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورنده خود بیوفائی کردی. ( گلستان ).
معنی کلمه پرورنده در فرهنگ عمید
۱. تربیت کننده. ۲. پرورش دهنده.
معنی کلمه پرورنده در فرهنگ فارسی
( اسم ) پرورش دهندهپروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب . جمع : پرورندگان .
جملاتی از کاربرد کلمه پرورنده
انگور مریم است به معنی و می مسیح رز پرورنده کیست دگر حق گزار باغ
هر که از پرورنده رنج ندید در جهان جز غم و شکنج ندید
تو با آفرینش بسنده نهای مشو تیز گر پرورنده نهای
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا چون میدانی که خدای جهان و جهانیان اوست، دارنده بندگان و پرورنده ایشان اوست، کاردان و نگهبان اوست، او را وکیل و کارساز خود دان که بسندهتر از همه کار سازندگان اوست. از تکاپوی خود و شغل خود یکسر بیرون آی و خود را یکسر بدو سپار، روی از همه بگردان و تکیه بر ضمان او کن، و دل از خلق بردار و تدبیر بگذار، همگی خود در دست تقدیر او نه تا راه طلب بر تو روشن شود. او خداوند یگانه است، بنده یک همّت یک طلب خواهد، از مرد هر جایی و هر دری این حدیث درست ناید: فکن رجلا رجله فی الثّری و هامة همّته فی الثّریا:
صنع خدای و عدل وزیر خدایگان هستند پرورنده و دارندهٔ جهان
روی تو پرورندهٔ دولت که ملک را دولت ز دیر باز برای تو پرورید
از تیغ پرورنده شغل پدر شه است وز کلک پرورنده ملک پسر توئی
بساط استراحت گسترنده جهان آرای گیتی پرورنده
نبود چون تو نشگفت از آنکه چون تو نبود که پرورنده تو بود شاه دین پرور
ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم