پرورش دادن
معنی کلمه پرورش دادن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه پرورش دادن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه پرورش دادن
گفتا: چون از آن وجد و وله آسوده تر شدم، خود را در بند و زنجیر یافتم، حکمش را پسند کردم، و بقضاش رضا دادم، دانستم که وی دوستان خود را بد نخواهد تا خود سرانجام این کار بچه رسد. گفتم چه گویی اگر تدبیر کنیم و حیلت سازیم تا بدار الاسلام شویم؟ و اسلام را تربیت کنیم که دریغ آید مرا چون تو عزیزی را بدار الکفر بگذاشتن! گفت یا ابن الخواص چه مردی بود بدار الاسلام اسلام را پرورش دادن، مرد آنست که بدار الکفر اسلام را در بر گیرد! و بجان و دل به پرورد، و در دار الاسلام چیست که اینجا نیست؟ گفتم کعبه مشرف معظم مکرم که مقصد زائرانست و مشهد مشتاقان! گفت کعبه را زیارت کرده؟ گفتم زیارت کردهام آن را هفتاد بار. گفت بر نگر! برنگرستم، کعبه را دیدم بر سر سرای وی ایستاده! آن گه گفت ای پسر خواص! هر که بپای رود کعبه را زیارت کند، و هر که بدل رود کعبه بزیارت وی شود! گفتم بآن خدای که ترا بعز اسلام عزیز گردانید. که سرّ این با من بگوی! این منزلت بچه یافتی؟ گفت نکردهام کاری که آن حضرت را بشاید، اما حکمش را پسند کردم و بقضاء وی رضا دادم! گفتم اکنون مرا تدبیر چیست که ازینجا بیرون شوم گفت چنانک ایستاده روی فرا راه کن و میرو تا بمقصد خود رسی! گفتا بکرامت وی راهی پدید آمد که در آن هیچ حجاب و منع نبود و کس را بر من اطلاع نه، تا از سرای وی بیرون آمدم و از دار الکفر بدار السلام باز آمدم.»
مقام لیلیاش در کعبه دل بود، حیرانم که مجنون را چرا بر ذوق محمل پرورش دادند
به یاد شعله دایم چون دل پروانه در جوشم نمیدانم چرا ترکیبم از گل پرورش دادند
گهی فانوس دیرم، گه چراغ کعبه، کز مهرت چو ماه نو مرا منزل به منزل پرورش دادند
خیال ما که او را پرورش دادند طوفانها ز گرداب سپهر نیلگون بیرون شود روزی
محبت از پی دل برد قدسی را به صحرایی که خاکش را به خون صید بسمل پرورش دادند
مرا اگرچه به بتخانه پرورش دادند چکید از لب من آنچه در دل حرم است
منه بر سینه داغ عشق، در بیرون چرا سوزی چراغی کز برای خلوت دل پرورش دادند
وجودم را نه از آتش، نه از گل پرورش دادند سراپایم ز نور عشق چون دل پرورش دادند
پس مادر مهربان او را گهواره نهد و دست و پای او بر بندد تا حرکات طبعی نکند که دست و پای بشکند یا کژ کند. و آنگه او را غذاهای این عالم که او هنوز غریب آن است نگاه دارد که هنوز معده او قوت هضم غذای این عالم ندارد او را هم بغذایی پروراند از ان عالم که نه ماه درو بوده است و با غذاهای آنجایی خو کرده و آن شیرست. تا چون مدتی بر آید و با هوای این عالم خوگر شود بتدریج او را بغذاهای لطیف این عالم پرورش دادن گیرد تا معده او بدین غذاها قوت یابد آنگه غذاهای کثیف را مستعد شود که حرکت و قوت و کارهای عنیف کردن را مدد از ان بود.