پرورد. [ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرخم ) پرورده. و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها : از این مرغ پرورد و زآن دیوزاد چگونه برآید همانا نژاد.فردوسی.پرورده وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است.خاقانی. || ( مص مرخم ) پرورش. تغذیه : از آن پس که گشتم ز مادر جدا چنان چون بود بچه بی بها بنزد شبانان فرستادیم بپرورد شیران نر دادیم.فردوسی.
معنی کلمه پرورد در فرهنگ عمید
۱. = پروردن ۲. پرورش یافته (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سایه پرورد، نازپرورد.
معنی کلمه پرورد در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) پروردن تغذیه . ۲- ( اسم ) در ترکیب بجای ( پرورده ) آید : سایه پرورد غم پرورد ناز پرورد .
جملاتی از کاربرد کلمه پرورد
بخوان قرآن را و پروردگار تو کریمترین کریمان عالمست(۳)
جز هوای توام نمیسازد زانکه پروردهٔ هوای توام
وگر درخت عداوت همی بپروردند از آن درخت بجز مُدبری نیامد بار
گنجشک توام که پای بستم کردی وز دانه اندوه و غمم پروردی
در مشرق نواحی مسخرهٔ آشور سرزمین اتحادیهٔ قبایل ماد قرار داشت که مسخّر آشور نگشته بودند. در این دهکدهها پیشوایانی بنام خداوندان دهکدهها وجود داشت. بخش قابل ملاحظهای از این نواحی را صحرانشینانی که اسب میپروردند و بر روی هم از لحاظ اقتصادی به مراتب از نواحی غربیتر ماد عقبتر بودند اشغال کرده بودند.
پشت آیینه است صائب زنگیان را پرده پوش چرخ از آن پیوسته صائب بی هنر می پرورد
داور دنیا، معز الدین حق، سلطان اویس آفتاب عدل پرور سایه پروردگار
2.بهتر این است که درد خود را از طبیبان لاف زن پنهان سازم.امید است که روزی فرا رسد که درد درونم از خزانه ی غیب و به عنایت پروردگار درمان شود.