پروراننده

معنی کلمه پروراننده در لغت نامه دهخدا

پروراننده. [ پ َرْ وَ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) آن که پرورد. آن کس یا چیز که سبب پرورش شود. مربّی. تربیت کننده. بزرگ کننده :
سیاوخش راپروراننده بود
بدو نیکوئیها رساننده بود.فردوسی.نخستین که آیدش نیروی جنگ
همان پروراننده آرد بچنگ.فردوسی.بدان پروراننده گفت ای پدر
نیاید ز من گازری کارگر.فردوسی.بهر سو همی رفت خواننده ای
که بهرام را پروراننده ای.فردوسی.همه بچه را پروراننده اند
ستایش به یزدان رساننده اند.فردوسی. || بوجودآورنده :
برآرنده گرد گردان سپهر
همو پروراننده ماه و مهر.عنصری.|| غذادهنده.

معنی کلمه پروراننده در فرهنگ معین

(پَ وَ نَ دِ )(ص فا. ) ۱ - مربی . ۲ - غذا دهنده . ۳ - به وجود آورنده .

معنی کلمه پروراننده در فرهنگ عمید

پرورش دهنده.

معنی کلمه پروراننده در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه پروراند آن کس یا چیز که سبب تربیت شود تربیت کننده بزرگ کننده مربی . ۲- غذا دهنده . ۳- بوجود آورنده.

معنی کلمه پروراننده در ویکی واژه

مربی.
غذا دهنده.
به وجود آورنده.

جملاتی از کاربرد کلمه پروراننده

همه بچه را پروراننده‌اند ستایش به یزدان رساننده‌اند
قوله تعالی: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بزرگ است و بزرگوار، خداوند مهربان، نیکو نام، رهی‌دار، آفریننده جهانیان، و دارنده همگان. پاک و بی‌عیب در نام و نشان. پاک از زاده و خود نزائیده، پاک از انباز و یاری دهنده، پاک از جفت و هم ماننده. خلق که آفرید، جفت آفرید قرین یکدیگر، نرینه و مادینه هر دو درهم ساخته، و شکل در شکل بسته، و جنس با جنس آرمیده، چنان که گفت: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها. خداست که یکتاست، و در صفات بی‌همتاست، و از عیبها جداست. آفریننده و دارنده و پروراننده. چون خواهد که در آفرینش قدرت نماید، از یک قطره آب مهین صد هزار لطائف و عجائب بیرون آرد. اوّل خاکی، آن گه آبی، آن گه علقه‌ای، پس مضغه‌ای، پس استخوانی و پوستی، پس جانوری. چون چهار ماهه شود زنده شود در آن قرار مکین فی ظلمات ثلث درین شخص سه حوض آفریده یکی دماغ، یکی جگر، یکی دل. از دماغ جویهای اعصاب بر همه تن گشاده، تا قدرت حسّ و حرکت در وی میرود. از جگر رگها آرمیده، بر همه تن گشاده، تا غذا در وی میرود.
به هر سو همی رفت خواننده‌ای که بهرام را پروراننده‌ای
تویی پروراننده زال زر تویی افسر ما همه سر به سر
قوله تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ الآیة... هر دین که نه اسلام، باطل است. هر عمل که نه اتّباع سنّت، تخم حسرت است. اسلام درخت است، سنّت آبشخور آن، و ایمان ثمره آن، و حق جلّ شأنه نشاننده آن و پروراننده آن. و این چشمه سنّت مدد که میگیرد از عنایت الهی میگیرد. اگر العیاذ باللّه آن عنایت باز گیرد چشمه خشک شود، و شجره معطّل و عقیم گردد، و نیز ثمره ایمان ندهد، و بر شرف زوال و هلاک بود. این مثل آن گروه است که مرتدّ شدند و از اسلام برگشتند، باز چون عنایت ربّانی سابق بود و چشمه سنّت مدد دهد، از کلمه طیّبه آن شجره را فرع سازند، و از عقیده پاکیزه ثمره‌ای سازند، و آن فرع را از آسمان هدایت مصعد سازند، و ثمره آن در حال حیاة و مماة مستدام گردانند. تا هرگز منقطع نگردد. این است که ربّ العالمین بر طریق مثل گفت: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ، أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها. و گفته‌اند: اسلام بضرب مثل، چراغی است از نور اعظم برافروخته، و از نور سنّت مادّت و پرورش آن پدید کرده، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید: هر سینه‌ای که ربّ العزّت چراغ اسلام اندر آن سینه بر افروخت، مدد گاهی از نور سنّت آن را پدید آورد، تا همواره آن سینه آراسته و افروخته بود. پس هر که را از سنّت شمّه‌ای نیست، وی را در اسلام بهره‌ای نیست.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوندی قادر و قاهر و دیان، واحد و وحید در نام و در نشان، یکی یگانه یکتا از ازل تا جاودان، رحمن است دارنده جهان و پروراننده جهانیان، دوستان و دشمنان. رحیم است بمؤمنان و نوازنده ایشان در دو جهان، بنگاشت از کل صورت انسان و برگزید او را بر همه آفریدگان.
تویی آفریننده ی نیک و بد تویی پروراننده ی دام و دد
سیاووش را پروراننده اوست بدو نیکویها رساننده اوست
الر منم آن خداوند که می‌بینم جز من دارنده و پروراننده نه، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ این آیتها آن نامه است، الْحَکِیمِ. (۱) آن نامه نیکو حکمت راست حکم.
به بر پروراننده بیداد کرد گریبانش از دست وی چاک کرد