پرواز کردن

معنی کلمه پرواز کردن در لغت نامه دهخدا

پرواز کردن. [ پ َرْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پریدن. طیران :
بهوا درنگر که لشکر برف
چون کنند اندرو همی پرواز
راست همچون کبوتران سفید
راه گم کردگان ز هیبت باز.آغاجی.برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.کسائی.صواب آن است که در اوج هوا پرواز کنی. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه پرواز کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن .

معنی کلمه پرواز کردن در ویکی واژه

volare

جملاتی از کاربرد کلمه پرواز کردن

تا اکنون اگر بیضه انسانیت دنیاوی بود اکنون مرغ عبدیت خاص حضرتی گشت. خواجه را علیه‌الصلوه تا بیضه انسانیت از مرغ عبدالله بوجود نیامده بود احمد میخواند که «یأتی من بعدی اسمه احمد» چون بیضه بوجود آمد و در تصرف پر و بال جبرئیلی پرورش نبوت و رسالت می‌یافت محمدش خواند که «و ما محمد الا رسول» چون پرورش بکمال رسید و از بیضگی تمام بمرغی پیوست و در مقام «قاب قوسین» پرواز کردن گرفت عبدش خواند که «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الاحرام». تا بدانی که مرغی مقام عبدیت خاص است.
دو صیدافکن به یک جا باز خوردند به صید یکدگر پرواز کردند
به یک پرواز کردن در قفس انداختم خود را بحمدالله که فارغ‌بالم از بیجا پریدن‌ها
همچو مرغ بیضه از پرواز کردن مانده ام بی پر و بالی گرفتار وطن دارد مرا
مرغ آزادم ز من پرواز کردن رفته است خواب راحت زیر دیوار قفس باشد مرا
به اوج لامکان پرواز کردن از که می آید؟ نگردد گر تپیدنهای دل بال و پر عاشق
همان بهتر کز اینجا پر گشایم به یک پرواز کردن سویت آیم
و چون از بیضهٔ هستی خود بکلّی خلاص یابد این نغمت سراید که: «انسلخت من جلدی کما تنسلخ الحیّهٔ من جلدها فاذا انا هو.» و چون در فضای هوای هویّت پرواز کردن گیرد این ترنم کند که: «ما فی الوجود سوی الله» و چون در نشیمن وحدت مقر سازد این ورد پردازد که: «فاعلم أنه لا اله الا الله.»