پرهیز

معنی کلمه پرهیز در لغت نامه دهخدا

پرهیز. [ پ َ ] ( اِمص ) حَذر. حِذر. احتراز. تحرّز. اجتناب. تجنب. خودداری. خویشتن داری. دوری.نگاه داری خود از... تَحفظ. امساک. اِتقاء. تَوَقّی.کف نفس. تحمّی. احتماء. حِمیة. شحشحه :
ز بدها نبایدت پرهیز کرد
چو پیش آیدت روزگار نبرد.فردوسی.چهل روز با لشکر آویز بود
گهی رزم و گه روی پرهیز بود.فردوسی.وزو هر که داندش پرهیز به
گلوی ورا دشنه تیز به.فردوسی.چنین گفت کز دور چرخ بلند
چو خواهد رسیدن کسی را گزند
بپرهیز چون بازدارد کسی
اگر سوی دانش گراید بسی.فردوسی.که پرهیز از آن کن که بد کرده ای
که او را به بیهوده آزرده ای.فردوسی.از او گر نوشته بمن بر بدیست
نگردد بپرهیز کان ایزدیست.فردوسی.نوشته نگردد بپرهیز باز
نباید کشیدن سخنها دراز.فردوسی.بخواهد بدن بیگمان بودنی
نکاهد بپرهیز افزودنی.فردوسی.زمانه چو آید به تنگی فراز
همانا نگردد به پرهیز باز.فردوسی.چو هنگامه رفتن آید فراز
زمانه نگردد بپرهیز باز.فردوسی.از بخیلی چنان کند پرهیز
که خردمند پارسا ز حرام.فرخی.نکوروئی نکوخوئی نکوطبعی نکوخواهی
ترا پرهیز پیران داده یزدان در ببرناهی.فرخی.چو مرگ آمد و گاه رفتن ببود
نه دانش نماید نه پرهیز سود.اسدی.چون کنند از نام من پرهیزآخر، چون خدای
در مبارک ذکر خود گفته ست نام بولهب.ناصرخسرو.چو خشم آری مشو چون آتش تیز
کز آتش بخردان را هست پرهیز.ناصرخسرو.از ایذاء مردمان پرهیز واجب دیدم. ( کلیله و دمنه ). و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب و محنت دارو و پرهیز... افتد. ( کلیله و دمنه ).
بگفت طفل جستی راه پرهیز
بگفت انبیا از خواب برخیز.( اسرارنامه ).که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد بدرخت.سعدی.- امثال :
مَشک ِ خالی و پرهیز آب !.
|| تقوی. تُقی. اِتقاء. تقیّه. بازایستادن از حرام. پارسائی. عفت. وَرَع :
بمردی و پرهیز و فرهنگ و رای

معنی کلمه پرهیز در فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - خویشتن داری . ۲ - نخوردن بعضی از غذاها. ۳ - خودداری از حرام .

معنی کلمه پرهیز در فرهنگ عمید

۱. = پرهیزیدن
۲. (اسم مصدر ) حذر، احتراز، اجتناب.
۳. (اسم مصدر ) خویشتن داری، خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد.
۴. (اسم مصدر ) خودداری از حرام.
* پرهیز جستن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * پرهیز کردن
* پرهیز شکستن: (مصدر لازم ) ترک پرهیز کردن.
* پرهیز کردن: (مصدر لازم )
۱. دوری کردن از کاری یا چیزی.
۲. خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها.

معنی کلمه پرهیز در فرهنگ فارسی

حذر، احتراز، اجتناب، خویشتن داری، خودداری، ازانجام دادن کاری یاخوردن چیزی که ضررداشته باشد، خودداری ازحرام
( اسم ) ۱- خویشتن داری خودداری دوری اجتناب تجنب احتراز تحرز حذر تحفظ امساک اتقائ کف نفس . ۲- نخوردن بعضی غذاها و مشروبات بدستور طبیباحتمائ رژیم مقابل ناپرهیزی . ۳- باز ایستادن از حرام پارسایی تقوی ورع عفت اتقائ تقیه . ۴- تفاوت . ۵- احتیاط . ۶- ترس بیم . ۷- روز. ترسایان روز. نصاری : ایام پرهیز . ۸-اجتناب از ماسوی الله .

معنی کلمه پرهیز در فرهنگستان زبان و ادب

{abstinence} [اعتیاد، روان شناسی] 1. خودداری از مصرف مواد با هدف درمان اعتیاد 2. خودداری از انجام عمل جنسی

معنی کلمه پرهیز در دانشنامه آزاد فارسی

پَرْهیز
در پزشکی، به معنای نخوردن برخی از خوراکی ها یا نوشیدنی ها در دورۀ بیماری یا در شرایط خاص. مثلاً، بیماران مبتلا به فشار خون باید از مصرف نمک و بیماران دیابتی باید حتی الامکان از مصرف قندهای ساده پرهیز کنند. گاه مصرف نوعی ماده غذایی در فردی که با داروی خاصی تحت درمان است، باعث بروز مشکلاتی می شود که در این حالت نیز باید از مصرف آن پرهیز کرد. گاه به افراد سالم هم توصیه می شود که از مصرف مواد خاصی خودداری کنند. مثلاً توصیه می شود که مصرف روزانۀ نمک، قندهای ساده، و چربی ها، به سبب عوارض نامطلوب ناشی از مصرف بیش از حد آن ها، محدود شود.

جملاتی از کاربرد کلمه پرهیز

ز ناداشت هر کو نراند مراد فرو مانده باشد نه پرهیزگار
همی‌گوید بزبان انکسار بنعت افتقار: الهی این سوز ما امروز درد آمیزست، نه طاقت بسر بردن و نه جای گریزست، الهی این چه تیغ است که چنین تیز است، نه جای آرام و نه روی پرهیزست، کریما منزل ما چنین دورست همراهان برگشتند که این کار غرورست، گر منزل ما سرورست این انتظار سورست و این محنت بر محنت نور علی نورست، باز بنظر لطف در میان جان بنده نگرد از آن سکر با صحو آید، آرمیده الطاف عنایت، افروخته نور مشاهدت، از خود باز رسته و دنیا و آخرت از پیش وی برخاسته، بنسیم انس زنده و یادگار ازلی دیده و شادی جاودان یافته، میگوید الهی گاه از تو می‌گفتم و گاه می‌نیوشیدم، میان جرم خود و لطف تو می‌اندیشیدم، کشیدم آنچ کشیدم، همه نوش گشت چون آوای قبول شنیدم.
اگر بد بود بخشش آسمان بپرهیز و بیشی نگردد زمان
وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ و رانند ایشان را که بپرهیزیدند از انباز گفتن با اللَّه، إِلَی الْجَنَّةِ سوی بهشت، زُمَراً گروه گروه، حَتَّی إِذا جاؤُها تا آن گه که آیند ببهشت، وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها و درهای آن باز گشایند بر رویهای ایشان، وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها و ایشان را گویند بهشت سازان: سَلامٌ عَلَیْکُمْ درود بر شما طِبْتُمْ خوش زندگانی گشتید و پاک، فَادْخُلُوها خالِدِینَ (۷۳) در روید درین سرای جاودان.
آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت در بستر سیماب فکنده است طبیبم
پرهیز کن که خونی غم‌هاست صحبتش چون باده نارسی که به جوشِ طرب رسید
باد چو با لاله گفت قصه پرهیز او ساغر خود را بسنگ با می احمر شکست
بخندید از آن پاس پرهیزگار به زنگی چنان گفت مر شهریار
نیست پرهیز من از زهد که خاکم بر سر ترسم آلوده شود دامن عصیان از من
به چالاکی نظر جوی از بلندان ولی پرهیز کن از چشم بندان