پرنیان
معنی کلمه پرنیان در لغت نامه دهخدا

پرنیان

معنی کلمه پرنیان در لغت نامه دهخدا

پرنیان. [ پ َ ] ( اِ ) حریر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( حبیش تفلیسی ). حریر چینی که نقشها و چرخها ( ؟ ) دارد. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پرنیان حریر چینی بود منقش و پرند ساده بود. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). حریر چینی که منقش باشد. ( از شرفنامه از غیاث اللغات ). ابریشمینه منقش. حریر بسته ( مُعَقَّد ) باشد منقش به شکل پرده. ( اوبهی ). پرنو. پرنون. حریر چینی که نقشهای بسیار دارد. ( صحاح الفرس ). لاد. ( برهان ) :
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.رودکی.ای نازکک میان و همه تن چو پرنیان
ترسم که از رکوع ترا بگسلد میان.خسروانی.ز بس نیزه و پرنیانی درفش
ستاره شده سرخ و زرد و بنفش.فردوسی.ز بس نیزه و تیغهای بنفش
هوا گشت پر پرنیانی درفش.فردوسی.یکی نامه بنوشت کردوی نیز
بگفت اندرو پند و بسیار چیز
نهاد آن خط خسرو [پرویز ] اندر میان
بپیچید بر نامه بر پرنیان.فردوسی.فرائین [ گراز ] چو تاج کیان برنهاد
همی گفت چیزی کش آمد بیاد
نشینم بشاهی همی سالیان
همه پوشش از خزّ و از پرنیان.فردوسی.یکی خیمه پرنیان ساخته
ستاره زده جای پرداخته.فردوسی.بزد دست بر جوشن اسفندیار
همه پرنیان بر تنش گشت خار.فردوسی.چو سیصد شتر جامه چینیان
ز مخروط و مدهون و از پرنیان.فردوسی.درختی که پروردی آمد ببار
ببینی برش هم کنون در کنار
گرش بار خار است خود کشته ای
وگر پرنیان است خود رشته ای.فردوسی.غمی شد ز گفتار او مادرش
همه پرنیان خار شد در برش.فردوسی.چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سرآردکوهسار.فرخی.گفت بر پرنیان ویشیده
طبل عطار شد پریشیده.عنصری.آینه دیدی بر آن گسترده مروارید خرد
ریزه الماس دیدی بافته بر پرنیان.عنصری.آفرین بادا بر آن شمشیر جان آهنج تو...
پرنیان رنگ است و آهن را کند چون پرنیان
گندنا رنگ است و سرها را کند چون گندنا.قطران.ردای پرنیان گر می بدرّی
چرا منسوج کردی پرنیانت.

معنی کلمه پرنیان در فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - حریر منقش ، دیبای چینی . ۲ - پارچة ابریشمی گل دار. ۳ - پردة نقاشی .

معنی کلمه پرنیان در فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک: چون پرند نیلگون بر روی پوشد مَرغزار / پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار (فرخی: ۱۷۵ )، آمد این نوبهار توبه شکن / پرنیان گشت باغ و برزن و کوی (رودکی: ۵۳۱ ).

معنی کلمه پرنیان در فرهنگ فارسی

پرنون، پرن:ابریشم، حریر، پارچه ابریشمی گلدار
( اسم ) ۱- حریر چینی منقش حریر منقش حریر پرنو پرنون لاد . ۲- کاغذ یا پارچهای از حریر که بر آن چیز می نوشتند. ۳- پرد. نقاشی تابلو . ۴- قسمی انگور از نوع خوب . ۵- شمشیر . یا چون پرنیان گشتن . نرم و لطیف شدن . یا دارپرنیان . یا قول یا گفتار چون پرنیان . سخت نرم و لطیف .

معنی کلمه پرنیان در فرهنگ اسم ها

اسم: پرنیان (دختر) (فارسی) (تلفظ: parniyān) (فارسی: پَرنيان) (انگلیسی: parniyan)
معنی: پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار، ( در قدیم ) پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار، نوعی پارچه ی حریر که برای نوشتن به کار می بردند، پرده ی نقاشی

معنی کلمه پرنیان در دانشنامه عمومی

پرنیان به نوعی ارامش گفته می شد که در زمان های دور در سرزمین شیرازبود این نوع فرشته رنگارنگ و دارای نقوش بسیار گل و پرندگان بوده است.
در ایران پرنیان اسمی زنانه است.
معنی کلمه پرنیان در فرهنگ معین

معنی کلمه پرنیان در ویکی واژه

پارچه ابریشمی گلدار، حریر منقش، دیبای چینی. پرده نقاشی. ز تابوت چون پرنیان برکشید/ سر ایرج آمد بریده پدید «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه پرنیان

طالب کعبه در بیابانها خار همرنگ پرنیان بیند
چه سان بر پریدی توزین آسیان؟ که بد دست تو بسته ی پرنیان؟
چو نیلوفر در آب و مهر در میغ پری رخ در نقاب پرنیان است
گُلاب و مُشک را در هم سِرِشتند. وَز او بر پرنیان عهدی نِبِشتند؛
ز بیم آنکه نهد مرکب تو سم بر خاک ز سبزه سر بسر راه پرنیان انداخت
گه در پناه عارض آن مشتری رخی گه در کنار ساعد آن پرنیان‌تنی
هیچ شد، هم پرنیان و هم پلاس مرده بود امشب عسس، هنگام پاس
ندانم آن حریر اندام را دل چیست اندر بر همی دانم که سنگ خاره را در پرنیان بسته
به خط پدر هرمز آن رقعه دید هراسان شد و پرنیان برکشید
برون تاخت با سوز شاه از میان درفشی پسِ پشت او پرنیان