پرسنگ

معنی کلمه پرسنگ در لغت نامه دهخدا

پرسنگ. [ پ َ س َ ] ( اِ مرکب ) مخفف پارسنگ. ( مجمعالفرس از شعوری ج 1 ص 237 ).
پرسنگ. [ پ َ س َ ] ( اِ ) فرسخ. رجوع به پرثنها شود.

معنی کلمه پرسنگ در فرهنگ معین

(پَ سَ ) (اِ. ) نک فرسنگ .

معنی کلمه پرسنگ در فرهنگ عمید

= فرسنگ

معنی کلمه پرسنگ در فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگی که در یک کف. ترازو گذارند تا با کف. دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ .

معنی کلمه پرسنگ در ویکی واژه

نک فرسنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه پرسنگ

بارِ تو شیشه، راه پرسنگ است منزلت دور و هم خرت لنگ است
به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین باشد
کیسهٔ پرسنگ از آن آویخته توده‌ای از سنگ پیشش ریخته
هرکه را تنگ شود خلق ز سودا صائب چرخ و انجم به نظر دامن پرسنگ شود
راه دور است و مرکبت لنگ است بار بسیار و عرصه پرسنگ است
هر برگ درین باغ شود دامن پرسنگ روزی که مرا نخل تمنا به برآید