جملاتی از کاربرد کلمه پرسنگ
بارِ تو شیشه، راه پرسنگ است منزلت دور و هم خرت لنگ است
به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین باشد
کیسهٔ پرسنگ از آن آویخته تودهای از سنگ پیشش ریخته
هرکه را تنگ شود خلق ز سودا صائب چرخ و انجم به نظر دامن پرسنگ شود
راه دور است و مرکبت لنگ است بار بسیار و عرصه پرسنگ است
هر برگ درین باغ شود دامن پرسنگ روزی که مرا نخل تمنا به برآید