معنی کلمه پرستو در لغت نامه دهخدا
چرا عمر کرکس دو صدسال ویحک
نماند فزونتر ز سالی پرستو.رودکی.لبان لعل چون خون کبوتر
سواد زلف چون پَرِّ پرستو.سعدی.و حسین خلف گوید: «گویند اگر بچه اول پرستوک را بگیرند وقتی که ماه در افزونی بود و شکم او را بشکافند دو سنگریزه از شکم او برآید یکی یکرنگ و دیگری الوان چون در پوست گوساله یا بز کوهی پیچند پیش از آنکه گرد و خاک بر آن نشیند و بر بازوی مصروع بندند یا بگردنش آویزند صرع از او زایل گردد و گویند اگر دو پرستوک بگیرند یکی نر و یکی ماده و سرهای آنها را به آتش بسوزانند و در شراب ریزند هرکس از آن شراب بخورد مست نگردد و اگر خون او را به خورد زنان بدهند شهوات ایشان منقطع گردد و بر پستان دختر مالند نگذارد که بزرگ شود و اگر سرگین اورا در چشم کشند سفیدی که در چشم افتاده باشد ببرد وسرگین او با زهره وی خضاب رنگین باشد و اگر سرگین او با زهره گاو بیامیزند و بر موی طلا کنند بی هنگام سفید نشود. ( برهان ).
- پرستوی کوهی ؛ فراستوک کوهی.( منتهی الارب ). عَوهق. عَوهق جبلی. پرستوی بحری . نوعی طیور از طایفه شتورینه .
- مثل پرّ پرستو ؛سخت سیاه.
- امثال :
از یک پرستو تابستان نشود ، نظیر: از یک گل بهار نشود. رجوع به امثال و حکم شود.