پرزور

معنی کلمه پرزور در لغت نامه دهخدا

پرزور. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) قوی. نیرومند. که زور بسیار دارد. مقابل کم زور: آدمی پرزور. مردی پرزور.
- آبی پرزور ؛ آبی بسیار با سرعت جریان.
- بارانی پرزور ؛ باران بسیار.
- تبی پرزور ؛ سخت گرم.

معنی کلمه پرزور در فرهنگ عمید

زورمند، نیرومند.

معنی کلمه پرزور در فرهنگ فارسی

( صفت ) که زور بسیار دارد نیرومند قوی مقابل کم زور : مردی پر زور . یا آب پر زور . که جریانی تند دارد . یا باران پر زور . تند و سیلابی . یا تب پر زور . سخت گرم .

جملاتی از کاربرد کلمه پرزور

ملایم طینتی هموار سازد تندخویان را کدو اندیشه کی از باده پرزور می دارد؟
آن که در کشتن من دست اجل بست به چوب ناوکی بود که آن بازوی پرزور انداخت
می به رغم عالم پرشور می باید کشید غم چو زور آرد می پرزور می باید کشید
ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد
عشق صائب می شود ظاهر به هر صورت که هست این می پرزور را نتوان به پنهانی کشید
مرا نگذاشت در سر هوش لعل آبدار او می ممزوج اینجا بیشتر پرزور می باشد
دل اهل محبّت را عجب گر نشکند چشمش که پرزور است می، بی‌باک ساقی، ناتوان شیشه
شور دریای وجود از سر پرشور من است رقص مینای فلک از می پرزور من است
می کند خشت از سرخم باده چون پرزورشد برتن پرشور عاشق سرنمی گیرد قرار
نتوان کرد به زندان بدن محصورم شیشه را می شکند زور می پرزورم